سه مسؤولیت پیامبر(ص) در قرآن
چهارشنبه 95/02/15
بر اساس سنت الهی که اعلام شده بود پیش از وجود مبارک پیامبر اسلام(ص) برای هدایت مردم خداوند پیامبرانی می فرستاد، در طول ادبار مختلف پیامبرانی آمدند و به تعبیر قرآن پیامبران را با فاصله زمانی فرستادیم.
رسالت پیامبران گذشته دو ویژگی داشت، یکی اینکه محدودیت مکانی داشتند یعنی هر پیامبری برای منطقه خاصی حالا با شعاع کم و زیاد فرستاده می شد. یکی هم محدودیت زمانی داشتند. لذا متنی که برای آنها ارسال می شد آن کتاب یا متن دینی، متن همه زمانی و همه وقتی و خطاب به همه جهانیان نبود. وقتی که نوبت به پیامبر اسلام رسید اینجا یک اتفاق عظیمی افتاد و آن این بود که از نظر بعد مکانی وقتی به ایشان وحی و رسالت رسید اعلام شد که رسالت شما اولاً محدود به یک منطقه خاص جغرافیایی نیست مثلاً حجاز یا یمن یا ایران، بلکه همه جهان را در بر می گیرد.
مطلب دیگر این است که خدای متعال به ایشان ۳ مسئولیت بزرگی داد که در قرآن هم به آن اشاره شده است. مسئولیت اول تصدیق است. یعنی تأیید آموزه های پیامبران پیشین بوده است. نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ یعنی آموزه های درستی که قبلاً آمده بود مورد تأیید قرار گرفت. مثل آموزه توحید و معاد و نبوت و اصل آفرینش. نقش دوم ایشان تصحیح است. «و انزلنا علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه» یعنی نقش تصحیحی است. یکسری آموزه هایی که در کتابهای آسمانی تحریف شده بود مثل خود داستان آفرینش که در تورات دو بار مطرح شده که خدا استراحت کرد ولی قرآن فرمود خستگی به ما دست نداد و مسائل راجع انبیاء که اهانتهایی به آنها شده بود قرآن اینها را تصحیح و بازسازی کرد.
نقش سوم نقش تکمیلی است (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ) اتفاقاً علت اینکه جریان رسالت با ولایت گره می خورد و در روز عید مبعث خواندن زیارت حضرت امیر(ع) تأکید شده به خاطر این است که نقش تکمیلی رسالت توسط ولایت انجام شد. زیرا وقتی قرار شد دیگر پیامبری تا روز قیامت نیاید و آن وقت هر امتی باید نذیری داشته باشند (انما انت منذر و لكل قوم هاد) اهل بیت(ع) فرمودند این منذر پیامبر(ص) است و هاد یعنی علی و اولادش. در دوران ما که پیامبری نیست آن کسی که این ولایت را انجام می دهد اهل بیت(ع) هستند. بنابراین رسالت ایشان بدون ولایت اصلاً کامل نبوده، یعنی برنامه هدایت ناقص می شود. معنایش این است که خداوند ۱۵ سده مردم را بدون راهنما و حجت رها می کرد. این حجت و راهنما توسط ائمه(ع) انجام میشود
منبع:http://kalame.co/faqs/15-1389-08-21-19-49-27/41914-
روز بزرگداشت شیخ صدوق
چهارشنبه 95/02/15
روز پانزدهم اردیبهشت ماه، از طرف مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای (مد ظله العالی ) به عنوان روز بزرگداشت شیخ صدوق نامگذاری شده است
شیخ صدوق و نشر معارف اهل بیت
شیخ صدوق، اسلام شناسی واقع بین بود که بدون پیروی از مکتب های انحرافی رایج زمان، با الگوگیری از شیوه های معمول در محافل علمی آن دوران، کار دیگر بزرگانی مانند استادانش ابن ولید، شیخ کلینی و دیگران را پی گرفت و به ثبت و ضبط احادیث رسیده از معصومان اهتمام ورزید.
وی با این کار احکام، آداب و معارف اصیل شیعی را برای همیشه ماندگار ساخت. شیخ با تحمل سفرهای دور و دراز، خود را به هر شهر و دیاری که به صورت کانون تبلیغات مخالفان اهل بیت درآمده بود، می رسانید و در برابر قدرت های شیطانی حاکم بر توده مردم، یک تنه به پا می خاست. او با تشکیل دادن جلسات بحث و گفتگو با متعصبان باطل گرا به اثبات حقانیت امامان معصوم و نشان دادن صراط مستقیم می پرداخت.
مسافرت های شیخ صدوق
شیخ صدوق بخش عمده ای از عمر بابرکت خود را برای نیرومند ساختن مذهب شیعه در مسافرت گذرانید، به طوری که بعضی از بزرگان، او را به عنوان جهانگردی پوینده برای دانش آموزی ستوده اند. وی در هر گوشه ای از جهان اسلام، آوازه کتاب یا محدثی را می شنید، به سوی او می شتافت. سفرهای پرمشقت این خدمتگذار مکتب اهل بیت: به نفع مذهب تشیع و از روی اهداف خاصی صورت می گرفت.
از جمله این اهداف، می توان به دستیابی به احادیث، آشنایی با دانشوران، شنیدن احادیث بدون واسطه از راویان و تبلیغ مکتب تشیع اشاره کرد.
تالیفات شیخ صدوق
تالیفات فراوان و گوناگون وى در علوم و فنون مختلف اسلامى، هر کدام گوهرى تابناک و گنجینه اى پایان ناپذیر است که هم اکنون نیز با گذشت بیش از یک هزار سال از تاریخ تالیف آنها به جاى فرسودگى و بىرونقى، روز به روز بر ارزش و اعتبار آن افزوده شده و جایگاهى بس رفیع و والا یافتهاند و در صدر قفسه کتابخانه ها و در سینه فقها و دانشمندان جاى دارند.
از جمله تألیفات ایشان است:
من لایحضره الفقیه -
مدینة العلم
کمال الدین و تمام النعمة
التوحید
الخصال
معانی الأخبار
عیون أخبارالرضا علیه السلام
الأمالی
المقنع فی الفقه
الهدایة بالخیر
سالم ماندن جسد شیخ پس از گذشت بیش از ۸۰۰ سال
آرامگاه شیخ صدوق، درگذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگهای خوارزمشاهیان و تیموریان و همچنین به علت حوادث مختلف چندین مرتبه خراب و ویران شد و سالها در زیر تودههای خاک پنهان گردیده بودبهگونهای که در زمان فتحعلی شاه در سال ۱۲۳۸ روی آن را کشتزار و باغی فراخ به نام «باغ موستوفی» پوشانده بود، ولی در آن سال باران زیادی بارید که بر اثر آن، سیل عظیمی آمد و تمام زمینهای کشاورزی و باغهای اطراف شهرری را آب فرا گرفت و بعضی از مناطق را تخریب نمود؛ اطراف مزار شیخ صدوق نیز فروریخت و شکافی ژرف در کنار آن پدید آمد؛ هنگامی که به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد که آب قسمتی از آن را تخریب کرده بود. در پی این حادثه، واقعهٔ عجیبی نیز اتفاق افتاد که تفصیل این واقعه را بسیاری از بزرگان در کتب خود، مانند: خوانساری در کتاب روضات، تنکابنی در کتاب قصص العلما، مامقانی در کتاب تنقیح المقال، خراسانی در کتاب منتخب التواریخ، قمی در کتاب فوائد الرضویه و رازی در کتاب اختران فروزان ری و همچنین در مقدمه کتب مرحوم صدوق، از جمله کتاب کمال الدین صدوق و مقدمه کتاب خصال صدوق نقل نمودهاند. وقتی که برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده کردند که تمام اعضای بدنش سالم و تازه به نظر میرسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمیشد، و با صورتی نیکو آرمیده بود! و هنوز اثر حنا بر ناخنهایش مشهود بود، ناخنهای یک دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود، ریشش روی سینهاش ریخته شده بود و بدن چنان سالم و تازه بود که چنین به نظر میآمد تازه از حمام بیرون آمدهاست و فقط رشتههای نخ پوسیده کفن که از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاک ریخته بود! این خبر به سرعت در شهر ری و تهران پیچید تا آنکه به گوش فتحعلی شاه قاجار رسید. وی دستور داد سرداب را نپوشانند تا او شخصاً جسد را ببیند؛ شاه به همراه گروهی از علما و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، که در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا کرمانشاهی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم گرانمایه آن روزگار و مرحوم آیتالله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی (پدر آیتالله مرعشی نجفی) حضور داشتند، برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا کردند و وارد سرداب شدند و پس از سالم یافتن پیکر و تأیید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به بررسی و جستجو نمودند. با جستجو و بررسیهای انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری میشوند که بر روی آن چنین نوشته شدهاست:
(به عربی: هذا المرقد العالم الکامل المحدث، ثقة المحدثین، صدوق الطایفه، أبو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.(
پس از بررسیهای کامل و پیدا شدن این سنگ نبشته و تأیید علما و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند، پس دستور داد سرداب را بازسازی کنند، در آن را ببندند، حفره پدید آمده را مرمت کردند و بنایی مناسب بر آن بسازند و به بهترین وجه تزیین و آینهکاری نمایند.
مرحوم آیتالله مرعشی نجفی کلامی را نیز در اینباره چنین بیان میدارند که:
مرحوم پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی میفرمودند: (من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم که تقریباً پس از نهصد سال که از مرگ و دفن شیخ صدوق میگذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود.(
صحبتهای برادر شهید مدافع عباسعلی علیزاده
سه شنبه 95/02/14
صحبتهای برادر شهید مدافع عباسعلی علیزاده
وقتی توی محاصره داعش بود و مرگش حتمی بود تنها کاری که کرد این بود که صداشو با بیسیمی که داشت واسه خانوادش ضبط کردو فرستاد
سینا سینا عباس
سینا سینا عباس ، سینا جان به گوشی بابا
سینا سینا عباس ، منم پدرت عباسعلی علیزاده
حالت خوبه بابا
حال مادرت خوبه
سینا جان صدامو داری بابا
دختر بابا ندا حالش چطوره
سینا جان هوای خواهرتو داشته باشی
تو حالا تکیه گاه خونه ای
سینا جان جای همه شما خالیه
حرم بی بی زینب چه صفایی داره
ولی همه جا مخروبست
واقعا خرابه شام اینجا
همین که چشت به اینجا بیفته
یاد سه ساله امام حسین میفتی
سینا جان اینجا که رسیدی
بی بی زینب اومد استقبالمون
سینا سینا عباس
سینا جان صدامو داری
رفیق بابا صدامو داری
بابا جون دعا کن این سفر ، سفر آخرم باشه
دعا کن به آرزوم برسم بابا
بابا جان به مادر و خواهرت بگو کسی حق نداره برای من گریه کنه
(یا زینب )
برای امام زمان و حاج قاسم و رزمندگان دیگه دعا کنین بابا جان
سینا جان میخوام با دخترم حرف بزنم
ندا ندا عباس ، ندا ندا بابا جان
دختر بابا به گوشی
ندا جان می دونم دلت برام تنگ میشه
دل منم خیلی برات تنگ شده بابا
ندا جان آرزوی هر پدریه دخترشو تو لباس عروسی ببینه
شب عروسی میام پیشت بابا جان
به حق بی بی حضرت زینب هر جا هستی خوشبخت بشی ان شاءالله بابا جان
ببخشی که کنارت نیستم
اما من برای دفاع از حریم کسی رفتم که اسارت کشید اما به هر سختی حجاب خودشو رها نکرد
ولی به همه ی دوستات بگو
فقط چادر مادرمون حضرت زهرا رو همیشه رو سرتون نگه دارید
برای این چادر خونها ریخته شده بابا جان
سینا جان صدامو میشنوی بابا
سینا سینا عباس
سینا جان دنیا برام کوچیک شده بابا خسته ام
دعا کن آروم بشم
سینا جان اسلحه من روی زمین نمونه بابا
عباسعلی علیزاده آخرین مدافع جویباری حرم حضرت زینب نباشه
اسلحه منو بدست بگیرین یاعلی بگید
سینا جان به جویباریها بگو
همه باید مدافع حرم بی بی حضرت زینب باشن
همه عباس حرم حضرت زینب باشید
به جوونهای جویباری بگو
یا علی بگن کمربند همت ببندند
دل امام زمانمون خون به خدا
یکبار به ساحت عمه جانش جسارت شد
به جویباریها بگو نزارن دوباره دل امام زمان خون بشه
سینا جان
سینا سینا عباس ، صدامو داری بابا سینا جان مواظب مادر و خواهرت باش
سینا سینا عباس منتظرم توی بهشت ببینمتون بابا
سینا سینا
یا امام زمان (عج)
شریک غم مادر
دوشنبه 95/02/13
شاعر : محمود ژولیده
رنج زندان بلا گر چه غمی سنگین است یاری شیعه ی من درد مرا تسکین است
من به زنجیر شدم تا بشر آزاد شود هر که آزاد نشد زندگی اش ننگین است
کنج زندان بلا دامن سینای من است صد چو موساست بر درگه مامسکین است
بت نمرود زمان را شکستیم با صبر بین ما بت شکنان بت شکنی آئین است
تلخ کامی من و زهر جفا مشکل نیست مشکل این است که یهودی هدفش توهین است
هیچ غم نیست که بر بی کسی ام می خندند غصه دارم که عدو بد دهن و بی دین است
ما بلا را اگر این گونه خریدیم به جان به هدایت شدن شیعه بلا شیرین است
نیتم بود شریک غم مادر بشوم تازه دانستم عجب دست ستم سنگین است
این همه زجر برای تو کشیدم مادر لگدش داد نشان دنده شکستن این است
ناسزا گفت بسی گر چه نباید می گفت این ره و رسم همان رسم و ره دیرین است
از سحر تا دم افطار مرا رنجاندند سفره ی روزه و افطار عجب رنگین است
استخوانم که شکستند قیامم تا شد بس قدم خم شده گویی که سرم پایین است
جای هر گونه شکنجه به تنم یافت شود صورت فاطمی ام تابلوی تزیین است
مشت دندان شکنش از لج یا زهرا بود هر که یا فاطمه گوید دهنش خونین است
سینه ام تنگ شد و شکوه به مادر بردم چون ار این ناحیه هر خواسته ام تأمین است
کار از کار گذشته به خدا تشنه لبم جگرم مثل لبم پر ترک و پر چین
شریک غم مادر
دوشنبه 95/02/13
شاعر : محمود ژولیده
رنج زندان بلا گر چه غمی سنگین است یاری شیعه ی من درد مرا تسکین ا
من به زنجیر شدم تا بشر آزاد شود هر که آزاد نشد زندگی اش ننگین است
کنج زندان بلا دامن سینای من است صد چو موساست بر درگه مامسکین است
بت نمرود زمان را شکستیم با صبر بین ما بت شکنان بت شکنی آئین است
تلخ کامی من و زهر جفا مشکل نیست مشکل این است که یهودی هدفش توهین است
هیچ غم نیست که بر بی کسی ام می خندند غصه دارم که عدو بد دهن و بی دین است
ما بلا را اگر این گونه خریدیم به جان به هدایت شدن شیعه بلا شیرین است
نیتم بود شریک غم مادر بشوم تازه دانستم عجب دست ستم سنگین است
این همه زجر برای تو کشیدم مادر لگدش داد نشان دنده شکستن این است
ناسزا گفت بسی گر چه نباید می گفت این ره و رسم همان رسم و ره دیرین است
از سحر تا دم افطار مرا رنجاندند سفره ی روزه و افطار عجب رنگین است
استخوانم که شکستند قیامم تا شد بس قدم خم شده گویی که سرم پایین است
جای هر گونه شکنجه به تنم یافت شود صورت فاطمی ام تابلوی تزیین است
مشت دندان شکنش از لج یا زهرا بود هر که یا فاطمه گوید دهنش خونین است
سینه ام تنگ شد و شکوه به مادر بردم چون ار این ناحیه هر خواسته ام تأمین است
کار از کار گذشته به خدا تشنه لبم جگرم مثل لبم پر ترک و پر چین