كيفيت تطهير زمينى را كه محل خروج آب ندارد و ناچار محل رفت و آمد نيز هست بيان فرماييد.

كيفيت تطهير زمينى را كه محل خروج آب ندارد و ناچار محل رفت و آمد نيز هست بيان فرماييد.

به يكى از دو نحو مى‌توان كف اتاق را تطهير نمود:

1  ـ آب لوله را به جاى نجس وصل كند بگونه‌اى كه همه آن محل را فرا بگيرد، بعد آن غُساله را با پارچه و مانند آن جمع كند.

2ـ آب قليل را به جاى نجس بريزد كه قهراً آب در گوشه‌اى جمع مى‌شود و باقى مى‌ماند، سپس آب غُساله را با پارچه و مانند آن بردارد و دوباره آب بريزد و غُساله را با پارچه و مانند آن بردارد و پاك مى‌شود.

منبع:استفتائات خامنه ای،احکام تطهیر

گم شدن مهر در نماز

اگردرهنگام نماز بچه ای مهر رابرداردتکلیف چیست؟

درصورتی که کاغذویادستمال کاغذی دراختیارداشته باشیدمی توانید به آن سجده کنید. اگرهیچ کدام از اینها درجلوی انسان نبود،انسان درحال نماز که مهرش برداشته شده است،می تواند چند قدم برود البته بدون اینکه روی ازقبله برگرداندوآن مهررا برداردیابه سنگ فرش برسد وبر آن سجده کند. در صورتی که در بین نماز چیزی سجده برروی آن صحیح است را از دست بدهید وچیزی که سجده بر آن  صحیح است دراختیار نداشته باشید:

الف:اگروقت کافی برای اقامه دوباره نماز وجود دارد:

سیستانی و خامنه ای:باید نماز رابشکنیدو و دوباره نماز خود را با مُهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بخواند. (توضیح المسائل مراجع،م1084)

مکارم:نماز راتمام کرده وبنابر احتیاط واجب دوباره بخواندواگر وقت تنگ است دیگر قضا ندارد. (توضیح المسائل،م973)

تبصره:خواه وقت تنگ باشد یاوسعت داشته باشد باید نماز رابه ترتیب که خواهد آمد تمام کند.

ب)واگروقت کافی دراختیار ندارید، به طوری که فراهم کردن مُهر موجب قضای نمازش می شود:

امام وخامنه ای: باید نمازگزار بر لباسش سجده کند اگر از جنس پنبه یا کتان است واگر لباسش از جنس دیگری غیر از پنبه و کتان است باید بر همان چیز سجده کند.چنانچه آن هم ممکن نباشد باید بر پشت دست خود سجده کند.اگر آن هم امکان ندارد باید بر چیز معدنی مانند انگشتر عقیق سجده کند.(توضیح المسائل مراجع،م1084)

مکارم: بايد بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند و اگر از چيز ديگر است (مثلاً از پشم است) بر همان يا بر فرش سجده نمايد و اگر آن هم ممكن نيست بر فلزّات و اشياء معدنى سجده كند و اگر مطلقا چيزى پيدا نمى كند كه بتوان بر آن سجده كرد بر پشت دست خود سجده مى كند، بنابر اين پشت دست آخرين چيزى است كه مى توان بر آن سجده كرد.(توضیح المسائل،م971)

سیستانی: خواه وقت تنگ باشد یا آنکه وسعت داشته باشد که نماز را بشکند و آن را دوباره بخواند،سجده بر قیر و زفت مقدم است، ولی اگر سجده بر آنها ممکن نباشد باید بر لباسش یا هر چیز دیگر که در حال اختیار سجده بر آن جایز نیست، سجده نماید. ولی احتیاط مستحب آن است که تا سجده بر لباسش ممکن است، بر چیز دیگر سجده نکند.(توضیح المسائل،م1070و1073)

حکم نماز خواندن با دمپایی

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ‏كلثوم(قسمت سوم)

3. ايجاد رابطه نسبى و سببى با پيامبر صلى الله عليه‏ و‏آله

از آنجا كه نظير اين پيوند خيالى، حتّى در ميان مردمان بسيار پست نيز بى‏ سابقه بود، راويان اُموىِ اين ازدواج، قصه دروغ خود را اين‏ طور ادامه داده‏ اند كه وقتى مردم شنيدند خليفه دوم مى‏ خواهد با ام‏ كلثوم ازدواج كند، با تعجب به خليفه دوّم گفتند: «امّ كلثوم دختر بچه[1] است، تو مى‏ خواهى با او چه كنى؟»[2]

مى‏ گويند: خليفه دوم بالاى منبر رفت و گفت: واللّه! آنچه مرا بر آن داشته به على اصرار كنم كه دخترش را با من تزويج كند، حديثى است كه از پيامبر شنيده ام كه فرمود: «در قيامت هر سبب و نسبى قطع مى ‏شود، جز سبب و نسب من».[3]

 

پاسخ اول

اوّلاً: اين عبارت‏هاى پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله در اعتراض به خود خليفه دوم و به سبب اهانتى بود كه او به صفيّه (عمه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله) كرده بود؛ اهانتى كه صفيّه را به گريه انداخت و رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏  و‏آله را به خشم آورد.[4]

ثانياً: اگر اين ارتباط سببى براى خليفه نجات‏بخش بود، پيشتر با ازدواج دخترش (حفصه) با پيامبر صلى‏ الله‏ عليه و‏آله حاصل شده بود.

پاسخ دوم

اگر هدف خليفه دوم از اين ازدواج، ايجاد رابطه سببى با خاندان رسالت باشد، وقوع چنين ازدواجى به دلايل زير بعيد به نظر مى‏ رسد:

الف) معارضه با سنّت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله

پذيرش چنين ازدواجى از سوى اميرمؤمنان عليه‏السلام خلاف سنّت نبوى است؛ چرا كه از قطعيّات تاريخ است كه چون ابوبكر و عمر به خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتند، پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله دست رد به سينه آنها زد و از آن دو روى گرداند.[5] در حقيقت رسول الله صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله با اين عملِ خود به آنها فهماند كه ميان شما و دخترم فاطمه عليهاالسلام هيچ‏گونه تناسب و شأنيّت سِنّى، دينى، ايمانى، اخلاقى، نَسبى، حَسَبى و…  وجود ندارد.

ب) نابرابرى هاشمى و غير هاشمى

مَقْدسى حنبلى به نقل از احمد بن حنبل مى‏ نويسد: از احمد بن حنبل نقل شده كه غير قُرَشى، كفو و همتاى قُرشيه نيست و غير هاشمى، كفو و همتاى هاشميه نيست؛ زيرا پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله فرمود: «خداوند مرا از كَنانه از نسل اسماعيل و از ميان كنانه، قريش را و از ميان قريش، بنى هاشم را و از ميان بنى هاشم،  مرا برگزيد».[6]

جالب توجه است كه حتى خليفه دوم نيز كفو و همتا بودن نسبى را شرط ازدواج مى داند. سرخسى حنفى، از بزرگان اهل سنّت، در اين ‏باره مى‏ نويسد: از عمر روايت شده كه مى‏ گفت: من از ازدواج زنان جلوگيرى مى‏ كنم، مگر اينكه همتاى او باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج، همتا بودن معتبر است.[7]

آيا با توجّه به فرض مورد بحث كه ام‏كلثوم دختر حضرت فاطمه عليهماالسلام باشد، مى‏ توان نَسَب خليفه دوم را با نَسَب دختر حضرت زهرا عليهاالسلام مقايسه كرد؟ آيا اين دو (ام‏كلثوم با خليفه دوم) هم‏ كفو و همتا بودند؟


 

ج) عدم تناسب ازدواج مرد شصت‏ ساله[8] با دختر نابالغ[9]

رعايت تناسب سِنّى يكى از مسائلى است كه بايد در ازدواج‏ها رعايت شود، حتى خود خليفه دوّمِ اهل سنّت نيز با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بود؛ چنان كه سعيد بن منصور مى‏ نويسد: زن جوانى را نزد خليفه دوم آوردند كه پيرمردى با او ازدواج كرده بود و آن زن، شوهر پيرش را كشته بود. جناب خليفه پس از آنكه دستور حبس زن را داد، به مردم گفت: اى مردم، از خدا بترسيد! مرد بايد با زنى ازدواج كند كه هم سنّ و سالِ خودش باشد و زن نيز بايد با مردى ازدواج كند كه هم سنّ و سال اوست.[10]

سئوال: از نظر سِنّى، چه تناسبى بين ام‏كلثوم نابالغ و جناب خليفه شصت ساله وجود داشت؟

 

د) عدم صلاحيت اخلاقى

صلاحيت اخلاقى نيز شرط هر ازدواج است كه همه عقلا به آن پاى‏ بند هستند. طبيعى است كسى دختر نازدانه خود را به فردى بداخلاق و عبوس نمى ‏دهد. از سوى ديگر، تندخويى‏ هاى عمر با مردم به‏ ويژه با خانواده خودش مشهور و روشن بود تا جايى كه همين موضوع باعث ناكامى وى در بسيارى از خواستگارى‏ ها شده بود. دو نمونه آن را نقل مى‏كنيم:

 

1. خوددارى دختر عُتبه از ازدواج با خليفه دوم

مطابق نقل بسيارى از تاريخ نويسان، پس از مرگ يزيد بن ابوسفيان، جناب خليفه از همسرش، اُمّ امان (دختر عُتبه)، خواستگارى كرد. وى نپذيرفت و علّت آن را چنين بيان كرد: عمر بن خطاب، عبوس و ترش‏ رو وارد منزل و عبوس خارج مى‏ شود. درِ خانه را مى‏ بندد (اجازه بيرون رفتن به همسرش نمى‏ دهد) و خيرش (رسيدگى به همسر) اندك است.[11]

 

2. خوددارى ام‏ كلثوم دختر ابوبكر از ازدواج با عمر

طبق نقل ابن عبدالبرّ، ام‏ كلثوم، دختر ابوبكر، به خواهرش عايشه[12] گفت: تو مى‏ خواهى من به ازدواج كسى درآيم كه تندخويى و سخت‏گيرى او را در زندگى مى‏ دانى؟ به خدا سوگند اگر مرا به اين ازدواج وادار كنى، كنار قبر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله مى ‏روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فرياد مى‏ كشم.[13]

سؤال: چگونه ممكن است اميرمؤمنان عليه‏السلام اين تندخويى‏ هاى خليفه دوم را ناديده گيرد و دخترى از همسرش، حضرت فاطمه عليهاالسلام، را به ازدواج او درآورد؟

 

[1] . ذخائر العقبى، ص169؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص463.

 
[2] . سيره ابن اسحاق، ص248.

 
[3] . مناقب على بن ابى طالب، ابن مغازلى، ص135؛ المعجم الكبير، ج3، ص45؛ السنن الكبرى، ج7، ص64.

 
[4] . مجمع الزوائد، ج8، ص216؛ استجلاب ارتقاء الغُرَف، ج1، ص404.

 
[5] . الصواعق المحرقة، ج2، ص471؛ صحيح ابن حبان، ج15، ص399.

 
[6] . الكافى فى فقه الامام المُبجَّل، ج3، ص31.

 
[7] . المبسوط، ج4، ص196.

 
[8] . تاريخ الاسلام، ج3، عهد الخلفاء الراشدين، ص284؛ المعجم الكبير، ج1، ص68؛ تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص476.

 
[9] . تاريخ طبرى، ج3، ص270؛ العقد الفريد، ج6، ص89؛ البداية والنهاية، ج7، ص157.

 
[10] . سنن سعيد بن منصور، ج1، ص243، ح809؛ تاريخ المدينة المنوّرة، ج2، ص769.

 
[11] . انساب الاشراف، ج3، ص260؛ البداية والنهاية، ج7، ص139؛ تاريخ طبرى، ج2، ص564.

 
[12] . عايشه با اين ازدواج موافق بود و ارادت عميقى به عمر داشت و ذكر او را زينت ‏بخش هر مجلسى مى‏ دانست: «زَيِّنُوا مَجالِسَكُمْ بِذكْرِ عُمَر» تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص380؛ منهاج السنّة، ج6، ص54.

 
[13] . الاستيعاب، ج4، ص1807.

 

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ‏ كلثوم(قسمت دوم)

به فراموشى سپردن جسارت‏هاى خليفه دوم نسبت به اهل بيت عليهم‏السلام

جسارت‏هايى مانند جلوگيرى از نگاشتن حديث نبوى (حديث دوات و قلم)،[1] غصب خلافت، هجوم به بيت فاطمه عليهاالسلام[2] و آتش زدن آن[3] و… از خليفه اوّل و دوم سر زد كه باعث شد پاره تن پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام تا آخرين روزهاى حيات ملكوتى خويش از خليفه اوّل و دوّم ابراز نارضايتى كند؛ چنان‏كه پس از هجوم به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام و ماجراهاى پيش آمده به آن دو اجازه ورود نداد. آن‏گاه نزد اميرمؤمنان عليه‏السلام رفتند و از او خواستند كه نظر حضرت فاطمه عليهاالسلام را طلب كند. حضرت امير عليه‏السلام ايشان را نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام برد. چون نزد حضرت صدّيقه عليهاالسلام نشستند، حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت: خدا و ملائكه را شاهد مى‏گيرم كه شما دو نفر مرا به غضب آورديد و مرا راضى نكرديد. آن‏گاه حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به ابوبكر گفت: «وَاللّهِ لأََدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ فى كُلِّ صَلاةٍ اُصَلّيها؛ به خدا سوگند! در هر نمازم تو را نفرين خواهم كرد».[4]



[1] . بخارى اين حديث را در شش جاى كتاب خود نقل كرده است؛ از جمله: صحيح بخارى، كتاب المغازى، باب 84، ح4 و ح5؛ كتاب المرضى، باب 17، ح1؛ كتاب العلم، باب 39، ح4؛ كتاب الجهاد والسِّيَر، باب 175، ح1؛ كتاب الجزيه، باب 6، ح2.

 
[2] . العقد الفريد، ج4، ص242؛ المصنّف، ج7، ص433، رقم 37034.

 
[3] . انساب الاشراف، ج1، ص586؛ العقد الفريد، ج5، ص13. او خليفه دوم با پاره‏اى از آتش پيش آمد تا خانه را بر سر اهلش آتش بزند.

 
[4] . الامامة والسياسة، ج1، ص33.