موضوع: "امام خمینی(ره)"
شما بروید من هم می آیم!
یکشنبه 96/03/14
چند تن از دوستان نقل کردند که درباره امام راحل (ره) که خیلی مقید به نماز اول وقت بود خواستیم آقا را امتحان کنیم.مثلا سفره غذا را درست اول وقت نماز می انداختیم، یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت نماز قرار می دادیم.
اما حضرت امام (رض) در این گونه موارد می فرمودند: شما غذایتان را بخورید و من هم نمازم را می خوانم هر چه بماند من می خورم یا در موقع مسافرت می فرمودند: شما بروید من هم می آیم و به شما می رسم!
مدت ها از این مسأله گذشت و نه تنها نماز اول وقت حضرت امام ترک نشد بلکه ایشان ما را هم حساس به خواندن نماز اول وقت کردند.
منبع:داستان های نماز، ص 106
سالروز رحلت ملکوتی امام خمینی(ره) تسلیت
امام(ره) :علم براي قلب ناپاك مايه هلاكت است .
سه شنبه 95/05/05
امام راحل در كتاب جهاد اكبر درباره اهميت تهذيب نفس و پاكسازي جان از رذايل اخلاقي و تاريكي هاي مفاسد اخلاقي سخن گفته اند از جمله مي فرمايند: «اگر انسان خباثت را از نهادش بيرون نكند، هر چه درس بخواند نه تنها فايده اي بر آن مترتب نمي شود بلكه ضررها دارد. علم وقتي در اين مركز پليد وارد شد، شاخ و برگ خبيث به بار آورده، شجره خبيثه مي شود. هر چه اين مفاهيم در قلب سياه و غير مهذب انباشته گردد، حجاب زيادتر مي شود. در نفسي كه مهذب نشده، علم حجاب ظلماني است: «العلم هو الحجاب الاكبر» لذا شر عالم فاسد براي اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است. علم نور است، ولي در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهي را گسترده تر مي سازد. علمي كه انسان را به خدا نزديك مي كند، در نفس دنيا طلب باعث دوري بيشتر از درگاه ذي الجلال مي گردد. علم توحيد هم اگر براي غير خدا باشد، از حجب ظلماني است، چون اشتغال به ما سوي الله است»، (جهاد اكبر، ص 18)
امام راحل بطور صريح بيان مي نمايند همزمان با آموزش علم به تهذيب نفس رو آوريد و ريشه آلودگيهاي باطني را از وجود خود بزدائيد اگر اين ريشه خشك نشود، نه تنها علم آموزي براي آن وجود آلوده سودي ندارد بلكه باعث آلودگيها و مفاسد بيشتري مي شود در نتيجه در مرتبه اول موجب نابودي عالم فاسد مي شود و در مربته دوم اين فساد به ديگران يعني به جامعه انساني آسيب خواهد رساند. تاريخ و تجربه نشان داده است آسيب و زياني كه جوامع بشري از جانب عالمان غير مهذب و غير سالم كشيده بسيار بيشتر از افراد عامي و عادي بوده است.
اين موضوع درباره علما و فضلاي حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاههاي كشور اهميت بيشتري پيدا مي كند به همين سبب در نظر امام راحل كسب فضايل و مكارم اخلاقي و موازين انساني از وظايف بسيار مشكل و بزرگي است كه بر دوش اين اقشار جامعه است علم اگر با تهذيب نفس و تزكيه جان همراه شود منشاء بركات و خيرات بسياري خواهد شد كه منجر به اصلاح جوامع بشري خواهد گرديد.
منبع:www.askdin.com
امام در جریان پذیرش قطعنامه مظلوم واقع شد
یکشنبه 95/04/27
امام در جریان پذیرش قطعنامه مظلوم واقع شد وقتی خدمت امام میرسند، به ایشان عرض میکنند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قبول صلح کنیم و یا باید جنگ را ادامه دهیم که حضرت امام میفرمایند: جنگ را ادامه دهید. گفتند: بودجه نداریم. امام فرموده بودند که بروید نفت بفروشید. نفت را هم نمیخریدند. پیشنهاد کرده بودند از مردم مالیات اخذ شود و به امام گفته بودند نیروی انسانی نداریم که امام فرموده بود: من به مردم میگویم که جنگ از اوجب واجبات است.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، اسماعیل منصوری لاریجانی محقق و نویسنده در جلسه هفتگی انصارحزب الله در هفته دفاع مقدس با موضوع جنگ 8ساله؛ شکست هیمنه استکبار به سخنرانی پرداختند که متن کامل آن تقدیم می شود:
بنده در حدود 10 اثر راجع به دفاع مقدس نوشتهام که یکی از آنها کتاب برگزیده سال شد. کتابی که اخیرا در حال تدوین آن هستم، نامش «حرف آخر» است که راجع به مسائل پایانی جنگ است. چرا جنگی که امام راحل فرمود در راس امور است پس از 8 سال در ذیل امور قرار گرفت و از صدر به ذیل آمد؟! آن عزیزانی که در دفاع مقدس حضور داشتهاند و یا آن دوران را به یاد دارند به خوبی میدانند که بسیاری از عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم دادند و شرایط را برای پذیرش قطعنامه 598 از سوی حضرت امام(ره) فراهم کردند.
*شرایط داخلی و خارجی پذیرش قطعنامه 598
شرایط بینالمللی را تا حدودی آگاه هستید یکی از نظر حقوقی و براساس ماده 51 منشور، کشوری که مورد تجاوز قرار بگیرد تا زمانی که شورای امنیت تصمیمی جدّی برای شناسایی و تنبیه متجاوز نگیرد آن کشور مورد تجاوز حق دفاع مشروع از خودش را دارد. این حق دفاع مشروع برای جمهوری اسلامی تا صدور قطعنامه 598 فراهم بود؛ اما قبل آن هرچه قطعنامه صادر میشد به این نکته یعنی تنبیه و شناسایی متجاوز اشاره نمیکرد. اما در قطعنامه 598 آمده بود.
بعد از اینکه قطعنامه 598 صادر شد و ما نپذیرفتیم ماده 51 منشور خود به خود منتفی شد و دیگر ما حق دفاع مشروع را از نظر حقوقی از دست دادیم. به همین دلیل آمریکا برای ما شاخ و شانه کشید و به خلیج فارس آمد و ناوگانهای خود را به این منطقه آورد و به طور رسمی با ما وارد جنگ شد و به راحتی تاسیسات نفتی ما را می زد و دشمن ما را حمایت میکرد و تحریم تبلیغاتی کرد و حتی با حمله به هواپیمای ایرباس 290 نفر از هموطنانمان را شهید کرد و این پیامی جدی از او بود که برای او اینکه با چه کسی طرف است، مهم نخواهد بود.
حتی نماینده ما در شورای امنیت که اعتراض کرد که چرا آمریکا هواپیمای مسافربری را مورد تجاوز قرار داد، جرج بوش که آن موقع مشاور ریگان بود، گفت ایران یا باید قطعنامه 598 را بپذیرد و یا خود را برای جنگ با ما آماده کند. صدام هم از این فرصت استفاده کرد و از هرکشوری که وام میخواست با او موافقت میکردند. وامهایی که عربستان به دولت عراق داد خیلی از آنها بدون سود بوده است.
عربستان از صدام خواسته بود که جمهوری اسلامی را از پا درآورد و همهگونه حمایتی از او خواهد کرد. البته زمانی که صدام به ما حمله کرد 12 لشکر مکانیزه داشت ولی بعد از 8 سال 56 لشکر اضافه شد! یعنی بیش از 4 برابر شد و اینچنین مناطقی را که ما فتح کرده بودیم بازپس گرفت.
من در زمانی که فاو بمباران شیمیایی شد حضور داشتم، صدام جزیره مجنون را گرفت و به راحتی هم به هر جایی حمله میکرد، عقبنشینی میکردیم؛ چون تجهیزاتی برای دفاع نداشتیم و حتی بیم آن میرفت که مجددا بیایید و خوزستان را بگیرد و دوباره مثل روزهای اول جنگ شود. این شرایط بینالمللی بود و حتی دوستانی هم که داشتیم به ما فشار میآوردند که قطعنامه 598 را قبول کنیم و آنها میگفتند که راه دیگری وجود ندارد.
از این طرف آنچه که برای ما مهم بود شرایط داخلی است. در داخل، مثلث جنگ شامل نیروهای انسانی، تسلیحات و فرماندهی و مدیریت بود. در نیروی انسانی به فرض فرماندهان مینشستند در قرارگاه کربلا و خاتمالانبیاء(ص) و میگفتند فلان آفند باید انجام شود و فلان عملیات باید صورت بگیرد و برفرض 10 هزار نیرو نیاز است.
این را به شورای عالی پشتیبانی اعلام میکردیم و آنجا هم فراخوان میدادند که ای دلاوران به طرف جبهه بیایید و در نهایت از 10 هزار نفر نیروی مورد نیاز 5 هزار نیرو میآمدند. این عملا طرح عملیات را با اختلال مواجه میکرد. البته بعضی مسائل وجود دارد که طبقهبندی شده است و من نمیگویم که چند درصد نیروهای ما به جنگ میآمدند و برمیگشتند.
از طرف دیگر هم تحریک تسلیحاتی شدیم و نفتکشهای ما را میزدند و نفت ما هیچ فروشی نداشت و خزانه از ارز خالی شده بود. یعنی هم تسلیحات و هم نیروی انسانی مختل شده بود. خوب در این شرایط فرمانده میخواهد چه کار کند؟ از آن طرف حضرت امام برای اینکه یک خونی به رگ دفاع مقدس بدمد، تغییری را ایجاد کرد و آقای هاشمی را به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا منصوب کرد تا هماهنگی بین مجلس،دولت و نیروهای مسلح ایجاد شود و امکانات دولت در اختیار جنگ قرار بگیرد؛ ولی این هم جواب نداد.
وقتی خدمت امام میرسند، به ایشان عرض میکنند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قبول صلح کنیم و یا باید جنگ را ادامه دهیم که حضرت امام میفرمایند: جنگ را ادامه دهید.گفتند: بودجه نداریم. امام فرموده بودند که بروید نفت بفروشید. نفت را هم نمیخریدند. پیشنهاد کرده بود از مردم مالیات اخذ شود و به امام گفته بودند نیروی انسانی نداریم که امام فرموده بود: من به مردم میگویم که جنگ از اوجب واجبات است یعنی به جبهه رفتن از نماز و روزه واجبتر است.
*مظلومیت حضرت امام در پذیرش قطعنامه
دقت کنید میخواهم مظلومیت حضرت امام را بگویم. با این اوصاف نیروی انسانی لازم به طرف جبههها نمیآمد؛ اینها مسائل ما بود. اما فضای جامعه به گونهای بود که فشار اقتصادی به مردم غلبه کرده بود و میگفتند: چرا این قدر گرانی و تورم هست؟ و آن زمان به مردم گفته می شد بودجه صرف جنگ میشود و اگر این بودجه برگردد و به تولید بیاید تورم تمام خواهد شد.
حتی یادم هست وقتی قطعنامه 598 را پذیرفتیم بعضی به منبر میرفتند و در تلویزیون به طور رسمی میگفتند فلان حاجیخان در بازار سکته کرد؛ برای اینکه قیمتها پایین آمده است! در حالی که هیچ چیز پایین نیامد. فقط فشار تورم و گرانی را به گردن جنگ انداختند.
از فساد فرهنگی و عدم رعایت اخلاق گلایه میشد، میگفتند: این بچههای خوب که باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، همه الان در جبهه هستند اگر اینها برگردند همه چیز درست میشود؛ یعنی هر چه مشکل فرهنگی هم بود به گردن جنگ انداختیم!
همینطور زد و بند و پارتی بازی در ادارات را هم معلول نبودن بچههای رزمنده در ادارات و مشارکت آنها در جبههها میدانستیم. هر مشکلی که کشور داشت را به گردن جنگ انداختیم واین تبدیل به یک فشار روانی عمومی علیه دفاع مقدس شد. یعنی جنگی که در راس امور بود، در ذیل همه امور قرار گرفت و مردم اصلا توجهی به جنگ نمیکردند.
از طرفی هم از آنجایی که ارتش با نیروهای سرباز اداره میشد، هر جا دست آنها بود، به راحتی از دست میدادند. اصلا اگر آدم بخواهد روزهای آخر جنگ را بازگو کند، خیلی دردآور است. آن ادوات ناچیزی هم که در آخر جنگ داشتیم، به راحتی تقدیم دشمن کردیم که کار به جایی رسید که قورباغه هم برای ما ابوعطا میخواند و منافقین آمدند مهران را گرفتند و از آن طرف طرح مهران تا تهران را در سر داشتند!
*همه در پذیرش قطعنامه دخیل هستیم
اگر روزگاری هم که در آخر جنگ داشتیم را بخوانیم، من رزمنده خجالت میکشم. از آن طرف دولت به حضرت امام نامه نوشت که ما هیچ پولی نداریم و از طرف دیگر فرمانده جنگ به امام نامه نوشت اگر یک عملیات آفندی مثل بیتالمقدس را بخواهیم داشته باشیم، الان باید نیروهای سپاه 7 برابر شود و همینطور ارتش 5/2 برابر شود و 3 تا 4 میلیارد دلار پول نیاز داریم و فلان قدر تانک و فلان مقدار اسلحه و کذا و کذا. و تازه مهمتر از همه پنج سال هم زمان نیاز داریم.
و از آن طرف هم آقایان تشکیل جلسه دادند که راهی جز قبول قطعنامه نداریم. میخواهم بگویم درآن جام زهری که حضرت امام(رض) بالا کشید، همه دخیل هستیم و بیخود است که بگوییم ما خوب بودیم. میخواهم بگویم فشار همهجانبه روی امام بود و این عوامل دست به دست هم داد و امام قطعنامه 598 را پذیرفت.
*لزوم واکاوی عوامل دخیل در پذیرش قطعنامه
البته نمیخواهم مسائل ریز را بیان کنم؛ چرا که دردآور است. من خودم در سازمان بازرسی ویژه فرمانده کل قوا بودم. در آنجا وظیفه ما که سه گروه بودیم، این بود که برویم اوضاع جبههها را بروز خدمت امام به عنوان فرمانده کل قوا گزارش کنیم. واقعا شکل و شمایل جبهههای ما در آن اواخر در حد شرایط معمولی هم نبود و ادوات و امکانات حتی یک پاسگاه مرزی هم در اختیار بچههای ما نبوده است.
بله وقتی که قرار است این اتفاق بیفتد بسیاری از عوامل دست به دست هم میدهند که اینها باید واکاوی و خوب تحلیل بشود تا ببینیم چه فشاری به امام وارد شد. حتی برای قبولی قطعنامه 598 بنده خودم بارها و بارها با این هیئتها گفت و گو میکردم، میگفتند بروید ما این صلح را برای شما گدایی میکنیم و این خیلی دردآور بود. حتی در مواردی که از سوی صدام نقض آتشبس میشد و ما سراغ ناظران صلح که در قرارگاه نجف اشرف، کربلا و خاتمالانبیا(ص) مستقر بودند و میخوردند و میگشتند، این موارد را گزارش میدادیم، اصلا تحویل نمیگرفتند و گزارشها را نمیخواندند.
حالا خداوند خواست که این تجهیزاتی که در اختیار صدام قرار دادند به کویت بیاید و اینگونه «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» شود.
چرا امام خمینی قطعنامه 598 را دیر پذیرفت و جنگ را طولانی کرد؟
شنبه 95/04/26
موضوع قطعنامه 598 و پذیرش آن توسط حضرت امام از موضوعات پیچیده است که نوشتن درباره آن چندان ساده نیست، چرا که طرفهای اصلی و جریانات تاثیر گذار بر جنگ ایران و عراق بسیار فراوانند و برخی از مسائلی که عمدتا به تحولات داخلی مربوط می شود، کماکان امکان طرح و تجزیه و تحلیل آن وجود ندارد. اما عمده مسائل که موجب طولانی شدن جنگ شد و دلایل فرماندهی کل قوا را به این شرح می توان ارزیابی نمود.
1- با طرح قطعنامه 598 از طرف شورای امنیت سازمان ملل متحد حضرت امام خمینی اجازه فرمودند نمایندگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران با طرفهای بین المللی و تهیه کنندگان قطعنامه در مورد محتوای آن به مذاکره بپردازند. هوشمندی امام مبنی بر مذاکره غیر علنی باعث شد محتوای قطعنامه در حد زیادی که منافع ایران پس از پایان جنگ را تامین کند به دنبال داشته باشد.
2- عدم پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام، اولا به خاطرعدم اعتماد به صدام حسین بود، چرا که صدام که قرار داد 1975 را در جلوی دوربین های رسانه های پاره نمود و جنگ را شروع کرده بود، می توانست دوباره عهد شکنی کند. باید تضمین لازم برای پای بندی صدام وجود می داشت. ثانیا همه دنیا پذیرفته بودند که صدام حسین جنگ را آغاز نموده است و از سلاح شیمیایی در جنگ بر علیه مردم خود و نیز علیه نیروهای رزمنده ایرانی استفاده نموده بود و زندگی در کنار چنین موجودی در صورتی که توسط همین جنگ مهار نمی شد، غیر ممکن بود و چنانچه پس از پایان جنگ دیدیم، آن چهره اهریمنی وقتی در جنگ با ایران به هدف خود که کشورگشایی بود نرسید، به کویت حمله کرد تا آن کشور را به عنوان بخشی از سرزمین عراق در آورد و دیدیم که چه سرنوشت شوم و نکبت باری را تجربه نمود.
3- حضرت امام خمینی با قرائتی که از روحیه صدام حسین داشت، به گونه ای تصمیم گیری نمود که در پایان جنگ حتی یک وجب از سرزمین عزیزمان به چنگال بیگانه نیفتد و حتی ورود به خاک عراق در جریان جنگ با این هدف بود که هم راهی برای آزاد سازی سرزمین های باقی مانده در اشغال عراق باشد و هم زمانی که صلحی به وقوع پیوست، نه عراق و نه هیچ همسایه یا دشمن دیگری در فکر حمله به کشور عزیزمان ایران نباشد.
4- نقش قدرتهای بین المللی در استمرار جنگ را نیز نمی توان نادیده گرفت، حمایتهای نظامی و تسلیحاتی از صدام حسین توسط قدرت های بزرگ و حمایتهای مالی برخی از کشورهای منطقه باعث شده بود که صدام علیرغم شکست های پی در پی از جانب رزمندگان دلاور کشورمان روش تجاوزکارانه خود را تغییر نده
منبع:www.imam-khomeini.ir
پیام امام در خصوص شهادت آیت الله صدوقی چهارمین شهید محراب
شنبه 95/04/12
چهارمین شهید محراب
آیت الله صدوقی در سال ۱۳۲۷ هجری قمری، در خانواده ای روحانی در یزد متولد شد. پدر او آقا میرزا ابوطالب صدوقی از روحانیون معروف یزد بود و امامت مسجد روضه محمدیه را بر عهده داشت و یکی از مراجع برتر دوران خود به شمار می رفت. محمد در سن هفت سالگی پدر، و در سن نه سالگی مادر خویش را از دست داد.
وی تحصیلات حوزوی را تا حدود لمعه و قوانین در مدرسه عبدالرحیم خان یزد به پایان رساند و در سال ۱۳۴۸ قمری، جهت ادامه تحصیلات عازم اصفهان شد و سال بعد برای ادامه تحصیل به قم عزیمت، و حدود ۲۱ سال جهت کسب علوم و معارف اسلامی و استفاده از محضر اساتید بزرگ در آن شهر اقامت گزید. در آغاز چند سالی از محضر آیت الله شیخ عبدالکریم حائری کسب فیض نمود.
بعد از ارتحال آیت الله حائری(ره)، در سال ۱۳۵۵ قمری با توجه به اینکه مرجع آن زمان آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف اقامت داشتند و سرپرستی حوزه بلاتکلیف مانده بود، بنا به پیشنهاد امام خمینی(ره) و عده ای از مدرسین حوزه، از آیت الله بروجردی که در آن زمان در بیمارستان فیروزآبادی بستری بودند و محل سکونتشان بروجرد بود، دعوت به عمل آوردند تا به قم بروند و سرپرستی حوزه علمیه قم و طلاب را در آن شرایط خاص به عهده گیرند و برای این امر آیت الله شیخ محمد صدوقی به همراه چند تن دیگر مأمور شده و موفق به جلب نظر آیت الله بروجردی گشتند و آن بزرگوار رحل اقامت در قم افکندند.
آیت الله صدوقی نقش عمده ای در سازماندهی حوزه بر عهده گرفت و ضمن تدریس علوم دینی، خود نیز از محضر بزرگانی چون آیات عظام سیدمحمدتقی خوانساری، حجت، صدر و بروجردی استفاده نمود.
صدوقی در سال ۱۳۳۰ شمسی به یزد مراجعت کرد و بنا به پیشنهاد روحانیون سرشناس یزد، در آن شهر ماند، و به تدریس مشتاقان پرداخت و با ایجاد تغییراتی، مدارس دینی را نوسازی نمود.
امام و آیت الله صدوقی
آیت الله صدوقی پس از چند سال اقامت در یزد، عازم قم شد، و در آنجا با امام(ره) که از مدرسین بزرگ حوزه بودند، بیش از پیش آشنا گردید. آیت الله صدوقی، هفته ای چند جلسه به خدمت ایشان می رسیدند.
با شروع نهضت امام(ره) در سال ۱۳۴۱ و ادامه آن، آیت الله صدوقی نیز با نهضت ایشان همراه و همگام شد و نقش بزرگی را در سازماندهی روحانیون وروشنگری مردم یزد ایفا کرد و از آن تاریخ در تمام فراز و نشیب های حرکت انقلاب اسلامی از یاران امام(ره) بود و از مروّجان افکار متعالی رهبر کبیر انقلاب اسلامی به شمار می آمد.
پس از تبعید امام(ره) به ترکیه و سپس به نجف اشرف، ارتباط مرحوم صدوقی با امام از طریق مراسلات برقرار بود و تا آخرین حد توان خویش، امام(ره) را در مبارزه با رژیم همراهی می کرد.
صدوقی پیام های امام(ره) را که توسط تلفن به او می رسید، به اطلاع علمای مشهد، تبریز، شیراز و دیگر شهرها می رساند.
شهید صدوقی در مبارزه با شاه، یکی از محورهای مبارزه به حساب می آمد. او اعلامیه هایی در محکوم نمودن جنایات رژیم از جمله فاجعه سینما رکس آبادان صادر کرد، بعد از پیروزی انقلاب نیز در مورد مسائل مهم انقلاب همواره مورد مشورت پیشتازان روحانیت مبارز بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی او در سمت نماینده امام (ره) و امام جمعه یزد به فعالیت خود و هماهنگ كردن مردم ادامه داد. از اولین ساعت های پیروزی، اعلامیه ها و اطلاعیه های وی نشان از تلاش او در برقراری امنیت جامعه و حفظ وحدت و یكرنگی داشت. اولین اعلامیه او در ۲۳ بهمن ۵۷ حاوی تبریك پیروزی و تذكر به داشتن هوشیاری در مقابل تلاش دشمن و حفاظت و پاسداری نظام و امنیت شهرها و روستاها بود و سپس توصیه به عمل به دستورهای رهبر انقلاب كه مخالفت و تمرد از دستورهای او، مخالفت با احكام شرعی است و رعایت انضباط انقلابی و جلوگیری از هرج و مرج و تخریب با اقدام در چارچوب معین شده از طرف دفتر تبلیغاتی امام (ره) و دولت موقت و خودداری از تعرض به سازمان های دولتی و خصوصی و دخالت نكردن خودسرانه در بازداشت و دستگیری سران رژیم كه كار كمیته هاست.
او در ادامه شركت مردم در نظرخواهی جمهوری اسلامی و قانون اساسی را لبیك گفتن به خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله می داند و نشانه رشد سیاسی و دیگر مسائل كشور تلقی می كند و حضور مردم را در صحنه سیاسی كشور ناامید كننده دشمن و یك وظیفه الهی می داند. او مردم را دعوت به مقاومت در برابر توطئه های دشمنان می كرد و تهدیدهای دولت آمریكا در محاصره اقتصادی و دخالت نظامی در ایران را شاهد صدقی بر عجز و ناتوانی آمریكا در برابر قیام ملت ایران عنوان می نمود. او جنگ را توطئه آمریكا می دانست و به مردم توصیه می كرد به خدا توسل كنند.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از طرف مردم یزد، برای تدوین قانون اساسی راهی مجلس خبرگان شد و در راه تثبیت اصل ولایت فقیه، تلاش فراوانی از خود نشان داد. ایشان همچنین در ۱۱ مرداد سال ۵۸ به عنوان نماینده امام (ره) و امام جمعه یزد برگزیده شد و به روشنگری و ارشاد مردم همت گماشت.
سرانجام آیت الله محمد صدوقی در روز ۱۱ تیر ۱۳۶۱ مطابق با دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۲ قمری، پس از ادای نماز جمعه در حالی كه جایگاه را ترك می كرد، منافقی با به آغوش كشیدن آن بزرگوار و منفجر كردن نارنجكی كه در دست داشت، ایشان را در خون خود غوطه ور ساخت. در این ترور كه در ادامه سیاست و روش پلید منافقان كوردل جهت حذف فیزیكی چهره های فعال، مؤثر و شاخص انقلاب اسلامی صورت گرفت آن شهید بزرگوار كه به حق، شیخ الشهداء و چهارمین شهید محراب نامیده شده است، به آرزوی دیرین خود رسید و به معراج خود كه شهادت بود، دست یافت.
شهادت هنر مردان خداست
قربانی شدن و قربانی دادن در راه انقلاب و پیروزی آن اجتناب ناپذیراست، به ویژه انقلابی که برای خداست… قربانی برای یک انقلاب بزرگ، نشانه یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است.
چه کسی اولی به شهادت است، در زمانی که کفر بنی امیه اسلام را تهدید می کرد، از فرزند معصوم پیامبراسلام(ره) و فرزندان و اصحاب او چه کسی اولی به شهادت است، در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزیز را تهدید می کنند، از امثال شهید بزرگوار ما، فقیه متعهد و فداکار اسلام، شهید صدوقی عزیز رضوان الله علیه شهید بزرگی که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود… این مدعیان خدمت به خلق و قیام برای خلق که در بیغوله ها خزیده و در حال انقلاب به چپاول اسلحه و مهمات بیت المال خلق فعالیت شبانه روزی نمودند، اینک که خداوند تعالی چهره کریه شان را آشکار کرد و دستشان را از مال و جان خلق الله کوتاه نمود، چنین خدمتگزارانی را از این خلق می گیرند… این جانب دوستی عزیز که بیش از ۳۰ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد، [اما] در ازاء آن به هدف نهایی، که آمال این شهیدان است نزدیک شد.(امام خمینی(ره))