آیا می دانید چرا قرآن به زبان عربی و در عربستان نازل است؟
یکشنبه 95/05/03
چرا قرآن به زبان عربي و آن هم در عربستان نازل شده و به زبان هاي مختلف در ممالك مختلف مانند زبان هاي چيني، انگليسي و… و به افراد مختلف نازل نشده است؟
براي روشن شدن پاسخ، اول بايد با ويژگي هاي منطقه جزيره العرب كه عربستان جزئي از آن منطقه بزرگ محسوب مي شده است، آشنا شويم سپس ويژگي ها و خصوصيات زبان عربي را مورد بررسي قرار دهيم، از اين رو توجه به مطالب ذيل لازم است:
ويژگي هاي منطقه جزيرة العرب
1ـ اين منطقه محل پرورش و ترويج اديان و شريعت هايي همچون شريعت حضرت موسي (عليه السلام) و شريعت حضرت عيسي (عليه السلام) مي باشد.
2ـ خانه كعبه به عنوان مقدس ترين بناي جهان توسط حضرت ابراهيم (عليه السلام) و به امر خداوند متعال در اين منطقه بنا شده كه به عنوان قبله مسلمانان قرار گرفت.
3ـ بناي مقدس ديگري به نام بيت المقدس كه قبله اولين مسلمانان بود در اين منطقه واقع شده است.
4ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) در عربستان متولد شده است؛ زيرا طائفه و قبليه ي ايشان كه از نسل حضرت ابراهيم (عليه السلام) هستند و آنجا ساكن بوده اند. لذا همان گونه که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در آن منطقه متولد شده، در همان منطقه نيز قرآن بر ايشان نازل گرديده است.
5ـ موقعيت جغرافيايي منطقه حجاز و عربستان از ويژگي هاي خاصي برخوردار است؛ زيرا دسترسي داشتن به جاده ابريشم، زمينه مناسبي را براي ارتباط و تبادل افكار و عقائد و در نتيجه ترويج و گسترش دين اسلام به ديگر نقاط دنيا به خصوص كشورهاي آسيايي فراهم مي كند.
ويژگي هاي زبان عربي
1ـ ادبيات زبان عربي يكي از كامل ترين و غني ترين ادبيات ها مي باشد.
2ـ زبان عربي يكي از وسيع ترين زبان ها از حيث لغت و اصطلاح و واژگان مي باشد.
3ـ شيوايي و رسايي آن تا حدّي است كه بدون ابهام، معنا و مقصود خود را به طور واضح و روشن به مخاطب تفهيم مي كند، كما اين كه خداوند متعال در آيه 28 سوره «زمر» به اين مطلب اين چنين اشاره فرموده: « قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ؛ قرآني است فصيح و خالي از هرگونه كجي و نادرستي باشد که اهل تقوي شوند».
چه زباني بهتر است زبان قرآن باشد؟
با توجه به اين كه پيامبر- صلي الله عليه و آله وسلم- از منطقه جزيرة العرب بود، پس زبان قرآن بايد عربي باشد همان طور که خداوند متعال مي فرمايد: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ … ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا (معارف الهي را)براي آنها روشن کند.» مانند انبياء گذشته كه هر كدام به زبان قوم خودشان صحبت مي كردند، و كتاب آسماني آنها نيز همان زبان بوده است؛ زيرا در غير اين صورت به آن پيامبر و كتابش ايمان نمي آوردند، همانطور كه قرآن كريم مي فرمايند: «هرگاه آن را براي عجم (غير عرب)ها نازل مي كرديم و او آن را بر ايشان مي خواند، به آن ايمان نمي آوردند».
و چه بسا اگر زبان قرآن غير از زبان عربي بود پاره اي از اسرار بر عقول مردم مخفي مي ماند و تعقل و فهم بشر به آن ها نمي رسيد؛ زيرا زبان عربي از کامل ترين و پربارترين ادبيات ها مايه مي گيردو از حيث لغت و واژگان جزء وسيع ترين زبان ها مي باشد، از اين رو شايسته است به عنوان زبان ارسالي وحي باشد تا بتواند تمام ريزه کاري هاي سخنان خداوند را به بهترين بيان به مخاطب خود انتقال دهد.
البته قرآن كريم با اين زبان براي همه مردم جهان قابل فهم نيست (و به هر زبان ديگري بود نيز همين گونه بود) زيرا، يك زبان جهاني و بين المللي كه همه مردم دنيا آن را بفهمند نداريم، ولي اين مانع بهره مندي ساير مردم جهان از ترجمه هاي آن نخواهد شد، از جهتي ناگفته نماند، در هر جاي قرآن كريم كه از آن تعبير به «عربي بودن» آورده شده، منظور از عربي بودن قرآن، واضح و روشن بودن تعاليم قرآن است، از اين جهت كه هيچ ابهام و پيچ و خمي ندارد و به شيواترين و رساترين بيان آورده شده است.
بايد توجه داشت كه قرآن كريم مشتمل بر تعاليم و قوانين كلي الهي است كه محدود به يك منطقه و يك زبان نمي شود، بلكه براي تمام انسان ها و در همه زمان ها كاربرد داشته و قابل استفاده مي باشد، از اين رو هم شكل بودن ظاهر كلام قرآن با زبان عربي و يا مكان نزول قرآن با عربستان كنوني، از كلي و عمومي بودن دستورات و تعاليم آن كتاب الهي نمي كاهد و اين كتاب آسماني براي هميشه و حتي براي انسان هايي كه در آينده به وجود مي آيند، دستورات و قوانين راه گشا و هدايت كننده اي دارد؛ بدون اين كه غبار كهنگي و قديمي شدن بر چهره روشن و نوراني آن قوانين بنشيند.
نتيجه
با ويژگي هاي منطقه حجاز و عربستان و خصوصيات بارز زبان عربي در مي يابيم كه بهترين مكان نزول قرآن و بهترين زبان براي كلام قرآن در نظر گرفته شده است تا تعاليم نوراني قرآن كريم به ساير نقاط جهان انتقال يابد بدون اين كه از محتوا و مضمون آن كاسته شود، البته شايان ذكر است كه تعبير عربي بودن كه در قرآن كريم در حدود 10 مورد آورده شده، اشاره به زبان عربي امروزي نيست بلكه مراد واضح و روشن بودن آن تعاليم الهي و خالي بودن آنها از پيچيدگي و ابهام مي باشد، از اين رو مي توان خلاصه اي از محتواي اين چند آيه را اينچنين بيان كرد: ما قرآن را به شيوه اي واضح و روشن و با بياني رسا و شيوا براي شما فرستاديم
منبع:www.samatak.com
حفظ آبروی دوست، شرط حفظ آبروی شما!
شنبه 95/05/02
شرح دو حدیث از حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام توسط حضرت آیتالله العظمی خامنهای در ابتدای جلسه درس خارج فقه ِ
روایت اول: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعالی لَيَحْفَظُ مَنْ يَحْفَظُ صَدِيقَه»
روایت دوم: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تُفَتِّشِ النَّاسَ فَتَبْقَى بِلَا صَدِيق»شافی، صفحهی 652
دو روايت كوتاه:
فى الكافى، عن الصّادق (عليهالسّلام)، قال: «انّ اللَّه تعالى ليحفظ من يحفظ صديقه»؛ [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:] خداى متعال حفظ ميكند آن كسى را كه رفيق خود را حفظ كند. [البته] مراد، حفظ جسمانى نيست فقط - حالا آن هم يكى از مصاديقش ممكن است باشد - يعنى آبروى او را حفظ كند، شخصيت او را حفظ كند، جهات او را حفظ كند [و] مراعات كند. خدا يك چنين كسى را حفظ ميكند. اين پيوندهاى برادرى و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اينقدر اهميت دارد. شما ملاحظهى رفيقتان را ميكنيد، او را حفظ ميكنيد، خداى متعال در پاداش اين عمل، شما را حفظ ميكند. البته حفظ كردن رفيق معناش اين نيست كه انسان از گناه او، از خطاى او دفاع كند؛ كما اينكه در اين كارهاى حزبى و جناحى و خطى و اين چيزها معمول است كه اگر خطائى هم از كسى سر بزند، چون با آنها همجبهه است، همخط است، همحزب است، همگروه است، بايد بايستند پايش دفاع كنند؛ نه، اين مراد نيست؛ اين حفظ او نيست؛ اين در واقع مخذول كردن او، بدبخت كردن اوست و خود؛ بلكه مراد، حفظ آبروى مؤمنى است كه برادرى ايمانى با انسان دارد. جامع، برادرى ايمانى است. اين يك روايت.
يك روايت ديگر هم باز از كافى است، از امام صادق (عليه الصّلاة و السّلام)؛ ميفرمايد كه: «لا تفتّش النّاس فتبقى بلا صديق»؛ در كارهاى مردم ريز نشو، تفتيش نكن، جزئيات را دنبال نكن. دنبال پيدا كردن عيوب ريز و درشت افراد نباش. اگر اينجور باشد، بدون رفيق خواهى ماند. يعنى هر كسى بالاخره يك عيبى دارد ديگر. اگر بخواهى همينطور ريز بشوى، تفتيش كنى، دنبال كنى، كسى برايت باقى نميماند.
منبع:farsi.khamenei.ir
چرا صالحان، گرفتار مشکلات و گنهکاران، در رفاه هستند؟
پنجشنبه 95/04/31
اگر قطره ای چای روی شیشه عینک شما بریزد، فوراً آن را پاک می کنید. امّا اگر قطره ای چای روی لباس سفید شما بچکد، صبر می کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید. و اگر قطره ای روی قالی زیر پای شما بچکد، آن را رها می کنید تا مثلاً شب عید به قالی شویی ببرید. خداوند نیز با هرکسی به گونه ای رفتار می نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگی روحش، کیفر او را به تأخیر می اندازد.
پاسخ به یک شبهه
سوال و یا شبهه ای که در ذهن بسیاری وجود دارد این است که چرا غالب کسانی که مطیع اوامر و دستورهای قرآن و خداوند تبارک و تعالی هستند، از آثار این اطاعت و پیروی برخوردار نیستند و با کمبودهای شدید و گرفتاری ها و بلایای زیادی روبرو هستند؟ و کسانی که کافر هستند و یا در کشورهای کفر زندگی می کنند، هم از نظر رفاه و آسایش، از وضعیت و موقعیت بهتر و برتری بهره مند هستند و هم از انواع نعمت های خدادادی بیشتری برخوردار می باشند.
این مسئله که هر انسانی و هر قومی که در مسیر خدا گام بردارد و تقوا پیشه کند و در برابر نعمت های الهی شکرگزار باشد، خداوند آن ها را از دریای بیکران رحمت خویش مستفیض کرده و نعمت های خود را بر او نازل خواهد کرد، از سنت های خداوند و درست می باشد. امّا مشکلات و مصیبت ها و تنگناهایی که مومنین بدان دچار می شوند، فلسفه و علّت های دیگری نیز دارد که به چند نمونه از زبان آیات قرآن کریم اشاره می کنیم:
مشکلات و مصائب خود ساخته
در منطق عقل و شرع سختی ها انسان را آبدیده می کنند و او را به آسایش و سعادت می رسانند و نیروهای بالقوّه او را در مسیر پیشرفت و تکامل به فعلیت می رسانند «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» همانا به همراه هر سختی آسایش و راحتی است.»
علّت برخی بلاها و مشکلاتی که مومن به آن دچار می شود، خود انسان است؛ بسیاری از اوقات این خود ما هستیم که به دلیل سوء مدیریت در برنامه و یا به دلیل انتخاب های غلط و اشتباه و.. . دچار مشکل می شویم.
به طور مثال اگر در رانندگی دچار تصادف شویم و در آن به نقص عضو مبتلا شویم و یا.. . همه این ها مسببشان خود ما هستیم و به خداوند مربوط نمی شود. قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْـلِمُ النَّاسَ شَیئا وَ لَـَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْـلِمُونَ»[1] خداوند هیچ بر مردم ستم نمی کند؛ ولی این خود مردم اند که بر خویشتن ستم می کنند.»
سنت امتحان الهی
برخی بلاها برای آزمایش و امتحان مردم می باشد؛ چرا که دنیا محل ابتلا و امتحان است نه دار آسایش و راحتی، آن چنان که قرآن کریم می فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْمْوَلِ وَ الاْنفُسِ وَ الثَّمَرَتِ وَبَشِّرِ الصَّـَبِرِین»[2] قطعاً شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جان ها و محصولات، می آزماییم و مژده باد شکیبایان را»
هر کسی به اندازه تلاشش بهره می برد
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: «انَّ اللّه یبتلی عبادَهُ عند الأَعمال السَیِّئة بنقص الثمرات و حبسِ البرکات و إغلاقِ خزائِنِ الخَیْرات لیتوبَ تائبٌ و یُقْطِعَ مُقْطِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ متذکِّرٌ»[3] خداوند بندگان خویش را به هنگامی که کارهای بد انجام می دهند با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات به روی آنان آزمایش می کند.»
یکی دیگر از سنّت های الهی نیز این است که هر کسی به اندازه رنج و زحمتی که کشیده استفاده و بهره برداری می کند. خداوند می فرماید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی»[4] و برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست.»
پس هر کسی به اندازه تلاش و زحمتی که کشیده و به اندازه ای که از نبوغ و استعداد الهی استفاده کرده است، در راحتی و آسایش خواهد بود. و بدون شک یکی از علت های پیشرفت آنان تلاش زیادی بوده که توسط آنان برای رشد اقتصادی شده است و نتیجه آن را هم الان برداشت می کنند.
سختی ها و بلاها؛ وسیله ای برای تذکّر و یادآوری
انسان همچون مسافری است که در مسیر زندگی خود در حرکت است و اگر در طول مسیر همیشه در رفاه و آسایش باشد ممکن است غفلت بر او چیره شود و او را از مسیر اصلی و هدف نهایی باز دارد، از این رو خداوند که أرحم الراحمین و از همگان نسبت به انسان مهربان تر است، زنگ بیدار باش را برای انسان در قالب بلا و سختی به صدا در می آورد و انسان را از عواقب خطرناک ضلالت و گمراهی باخبر می سازد.
خداوند متعال می فرماید: «وَلَقَدْ أَخَذْنَآ ءَالَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْص مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»[5] و ما نزدیکان و قوم فرعون را به خشکسالی و کمبود میوه ها گرفتار کردیم شاید متذکّر گردند.»
همچنین امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: «انَّ اللّه یبتلی عبادَهُ عند الأَعمال السَیِّئة بنقص الثمرات و حبسِ البرکات و إغلاقِ خزائِنِ الخَیْرات لیتوبَ تائبٌ و یُقْطِعَ مُقْطِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ متذکِّرٌ»[6] خداوند بندگان خویش را به هنگامی که کارهای بد انجام می دهند با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات به روی آنان آزمایش می کند.»
اجر و پاداش اخروی
یکی دیگر از سنّت های الهی نیز این است که هر کسی به اندازه رنج و زحمتی که کشیده استفاده و بهره برداری می کند. خداوند می فرماید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی»[7] و برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست.»
خداوند به کسی ظلم نمی کند «وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّم لِّلْعَبِیدِ» در کتب کلامی و اعتقادی تحت عنوان «اعواض الآلام; عوض های سختی ها و رنج ها» بیان شده سختی ها و مصائبی که از جانب خداوند به انسان ها می رسد در آخرت جبران می شود.
گذشته از این مطلب، صبر و استقامت در برابر شدائد و مصائب و پیمودن راه سعادت و تکامل در شرائط سخت و دشوار، أجر و پاداش اخروی بسیاری را نصیب انسان خواهد نمود، چنان که در روایتی نقل شده روزی عبداللّه بن ابی یعفور نزد امام صادق (علیه السلام) به شکوه و گلایه پرداخت که من همیشه در سختی و بیماری به سر می برم. امام (علیه السلام) در جواب فرمودند: «لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنّی أنّه قرض بالمقاریض»[8] اگر شخص مؤمن بداند که پایداری در برابر مصائب و سختی ها چه اندازه اجر و ثواب دارد آرزو می کند که بدن او با قیچی قطعه قطعه شود.»
عمر طولانی با صله رحم!
دوشنبه 95/04/28
اگر صله رحم عمر سه ساله را سي ساله مي كند پس چطور انسان ها در نهايت مي ميرند يعني اگر كسي هر روز صله رحم انجام دهد پس هيچ وقت نبايد بميرد و هر روز سي سال به عمر او اضافه شود؟
با استفاده از آيات و روايات، معلوم مىشود كه انسان داراى دو نوع مرگ است: يكى مرگ حتمى (و به تعبير قرآن مرگ مسمّى) و ديگرى مرگ مشروط (و به تعبير قرآن مرگ معلّق). مرگ حتمى، هرگز تأخير و تقدم ندارد و صله رحم، صدقه و… هم تأثيرى نخواهد داشت. آنچه در روايات وارد شده كه صدقه، صله رحم، تشييع جنازه مؤمن و… عمر انسان را طولانى مىكند و با برخى امور آن را كاهش مىدهد، مربوط به اجل معلق است. به اين مثال توجه كنيد: اگر فانوسى را كه در مخزن آن مقدارى نفت وجود دارد، روشن كنيم دو نوع خاموشى براى آن متصور است: يكى آن كه آن قدر روشن باشد تا نفت آن تمام شود و به طور طبيعى خاموش گردد. دوم آن كه قبل از تمام شدن نفت، كسى آن را خاموش كند يا فانوس بر زمين افتد و… خاموش شود. بيشتر مرگها با اجل معلق تحقق مىپذيرد نه با اجل حتمى؛ يعنى، يكسرى عوامل، در تقديم و يا تأخير آن دخيل است؛ مثلاً اگر كسى از بدن خود مراقبت نكند و غذاهاى ناسالم و مضر تناول نمايد، در اثر مسموميت و يا انسداد شريانها و… عمرش به پايان مىرسد؛ حال آن كه اگر مراقبت مىكرد، ممكن بود عمرش طولانىتر باشد. تأثير برخى از اعمال نيز به همين شكل است. صله رحم آن را افزايش مىدهد و قطع رحم آن را كاهش مىدهد؛ ولى دامنه تأثير در محدوده اجل معلق است نه اجل مسمى. پس معنای روایاتی که در مورد ازدیاد عمر با صله رحم و صدقه ویا کم شدن آن با ترک این اعمال است تغییر در اجل معلق وکم و زیاد شدن آن با این انجام این اعمال خیرو یا ترک آن است نه این که مربوط به اجل قطعی و مسلم باشد و آن را تغییر دهد . عمر انسان در هر صورت محدود است و هیچ عملی آن را نا محدود نمی کند و هیچ چیز اجل قطعی را نمی تواند تغییر دهد و تغییرات تنها در محدوده اجل معلق و غیر قطعی است . انسان كه از مدت عمر خود خبر ندارد،صله رحم جلوي عوامل كوتاهي عمر را مي گيرد،واينكه صله رحم عمر را طولاني مي كند به معني آنست كه مجموعه عمل صله رحم در طولاني شدن عمر مؤثر است نه تك تك آن،شواهد قطعي بر اين وجود دارد كه قطع رحم عمر را كوتاه مي كند.در نتيجه صله رحم سبب عمر با بركت مي شود.
منبع:(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 31/100102031)
امام در جریان پذیرش قطعنامه مظلوم واقع شد
یکشنبه 95/04/27
امام در جریان پذیرش قطعنامه مظلوم واقع شد وقتی خدمت امام میرسند، به ایشان عرض میکنند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قبول صلح کنیم و یا باید جنگ را ادامه دهیم که حضرت امام میفرمایند: جنگ را ادامه دهید. گفتند: بودجه نداریم. امام فرموده بودند که بروید نفت بفروشید. نفت را هم نمیخریدند. پیشنهاد کرده بودند از مردم مالیات اخذ شود و به امام گفته بودند نیروی انسانی نداریم که امام فرموده بود: من به مردم میگویم که جنگ از اوجب واجبات است.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، اسماعیل منصوری لاریجانی محقق و نویسنده در جلسه هفتگی انصارحزب الله در هفته دفاع مقدس با موضوع جنگ 8ساله؛ شکست هیمنه استکبار به سخنرانی پرداختند که متن کامل آن تقدیم می شود:
بنده در حدود 10 اثر راجع به دفاع مقدس نوشتهام که یکی از آنها کتاب برگزیده سال شد. کتابی که اخیرا در حال تدوین آن هستم، نامش «حرف آخر» است که راجع به مسائل پایانی جنگ است. چرا جنگی که امام راحل فرمود در راس امور است پس از 8 سال در ذیل امور قرار گرفت و از صدر به ذیل آمد؟! آن عزیزانی که در دفاع مقدس حضور داشتهاند و یا آن دوران را به یاد دارند به خوبی میدانند که بسیاری از عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم دادند و شرایط را برای پذیرش قطعنامه 598 از سوی حضرت امام(ره) فراهم کردند.
*شرایط داخلی و خارجی پذیرش قطعنامه 598
شرایط بینالمللی را تا حدودی آگاه هستید یکی از نظر حقوقی و براساس ماده 51 منشور، کشوری که مورد تجاوز قرار بگیرد تا زمانی که شورای امنیت تصمیمی جدّی برای شناسایی و تنبیه متجاوز نگیرد آن کشور مورد تجاوز حق دفاع مشروع از خودش را دارد. این حق دفاع مشروع برای جمهوری اسلامی تا صدور قطعنامه 598 فراهم بود؛ اما قبل آن هرچه قطعنامه صادر میشد به این نکته یعنی تنبیه و شناسایی متجاوز اشاره نمیکرد. اما در قطعنامه 598 آمده بود.
بعد از اینکه قطعنامه 598 صادر شد و ما نپذیرفتیم ماده 51 منشور خود به خود منتفی شد و دیگر ما حق دفاع مشروع را از نظر حقوقی از دست دادیم. به همین دلیل آمریکا برای ما شاخ و شانه کشید و به خلیج فارس آمد و ناوگانهای خود را به این منطقه آورد و به طور رسمی با ما وارد جنگ شد و به راحتی تاسیسات نفتی ما را می زد و دشمن ما را حمایت میکرد و تحریم تبلیغاتی کرد و حتی با حمله به هواپیمای ایرباس 290 نفر از هموطنانمان را شهید کرد و این پیامی جدی از او بود که برای او اینکه با چه کسی طرف است، مهم نخواهد بود.
حتی نماینده ما در شورای امنیت که اعتراض کرد که چرا آمریکا هواپیمای مسافربری را مورد تجاوز قرار داد، جرج بوش که آن موقع مشاور ریگان بود، گفت ایران یا باید قطعنامه 598 را بپذیرد و یا خود را برای جنگ با ما آماده کند. صدام هم از این فرصت استفاده کرد و از هرکشوری که وام میخواست با او موافقت میکردند. وامهایی که عربستان به دولت عراق داد خیلی از آنها بدون سود بوده است.
عربستان از صدام خواسته بود که جمهوری اسلامی را از پا درآورد و همهگونه حمایتی از او خواهد کرد. البته زمانی که صدام به ما حمله کرد 12 لشکر مکانیزه داشت ولی بعد از 8 سال 56 لشکر اضافه شد! یعنی بیش از 4 برابر شد و اینچنین مناطقی را که ما فتح کرده بودیم بازپس گرفت.
من در زمانی که فاو بمباران شیمیایی شد حضور داشتم، صدام جزیره مجنون را گرفت و به راحتی هم به هر جایی حمله میکرد، عقبنشینی میکردیم؛ چون تجهیزاتی برای دفاع نداشتیم و حتی بیم آن میرفت که مجددا بیایید و خوزستان را بگیرد و دوباره مثل روزهای اول جنگ شود. این شرایط بینالمللی بود و حتی دوستانی هم که داشتیم به ما فشار میآوردند که قطعنامه 598 را قبول کنیم و آنها میگفتند که راه دیگری وجود ندارد.
از این طرف آنچه که برای ما مهم بود شرایط داخلی است. در داخل، مثلث جنگ شامل نیروهای انسانی، تسلیحات و فرماندهی و مدیریت بود. در نیروی انسانی به فرض فرماندهان مینشستند در قرارگاه کربلا و خاتمالانبیاء(ص) و میگفتند فلان آفند باید انجام شود و فلان عملیات باید صورت بگیرد و برفرض 10 هزار نیرو نیاز است.
این را به شورای عالی پشتیبانی اعلام میکردیم و آنجا هم فراخوان میدادند که ای دلاوران به طرف جبهه بیایید و در نهایت از 10 هزار نفر نیروی مورد نیاز 5 هزار نیرو میآمدند. این عملا طرح عملیات را با اختلال مواجه میکرد. البته بعضی مسائل وجود دارد که طبقهبندی شده است و من نمیگویم که چند درصد نیروهای ما به جنگ میآمدند و برمیگشتند.
از طرف دیگر هم تحریک تسلیحاتی شدیم و نفتکشهای ما را میزدند و نفت ما هیچ فروشی نداشت و خزانه از ارز خالی شده بود. یعنی هم تسلیحات و هم نیروی انسانی مختل شده بود. خوب در این شرایط فرمانده میخواهد چه کار کند؟ از آن طرف حضرت امام برای اینکه یک خونی به رگ دفاع مقدس بدمد، تغییری را ایجاد کرد و آقای هاشمی را به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا منصوب کرد تا هماهنگی بین مجلس،دولت و نیروهای مسلح ایجاد شود و امکانات دولت در اختیار جنگ قرار بگیرد؛ ولی این هم جواب نداد.
وقتی خدمت امام میرسند، به ایشان عرض میکنند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قبول صلح کنیم و یا باید جنگ را ادامه دهیم که حضرت امام میفرمایند: جنگ را ادامه دهید.گفتند: بودجه نداریم. امام فرموده بودند که بروید نفت بفروشید. نفت را هم نمیخریدند. پیشنهاد کرده بود از مردم مالیات اخذ شود و به امام گفته بودند نیروی انسانی نداریم که امام فرموده بود: من به مردم میگویم که جنگ از اوجب واجبات است یعنی به جبهه رفتن از نماز و روزه واجبتر است.
*مظلومیت حضرت امام در پذیرش قطعنامه
دقت کنید میخواهم مظلومیت حضرت امام را بگویم. با این اوصاف نیروی انسانی لازم به طرف جبههها نمیآمد؛ اینها مسائل ما بود. اما فضای جامعه به گونهای بود که فشار اقتصادی به مردم غلبه کرده بود و میگفتند: چرا این قدر گرانی و تورم هست؟ و آن زمان به مردم گفته می شد بودجه صرف جنگ میشود و اگر این بودجه برگردد و به تولید بیاید تورم تمام خواهد شد.
حتی یادم هست وقتی قطعنامه 598 را پذیرفتیم بعضی به منبر میرفتند و در تلویزیون به طور رسمی میگفتند فلان حاجیخان در بازار سکته کرد؛ برای اینکه قیمتها پایین آمده است! در حالی که هیچ چیز پایین نیامد. فقط فشار تورم و گرانی را به گردن جنگ انداختند.
از فساد فرهنگی و عدم رعایت اخلاق گلایه میشد، میگفتند: این بچههای خوب که باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، همه الان در جبهه هستند اگر اینها برگردند همه چیز درست میشود؛ یعنی هر چه مشکل فرهنگی هم بود به گردن جنگ انداختیم!
همینطور زد و بند و پارتی بازی در ادارات را هم معلول نبودن بچههای رزمنده در ادارات و مشارکت آنها در جبههها میدانستیم. هر مشکلی که کشور داشت را به گردن جنگ انداختیم واین تبدیل به یک فشار روانی عمومی علیه دفاع مقدس شد. یعنی جنگی که در راس امور بود، در ذیل همه امور قرار گرفت و مردم اصلا توجهی به جنگ نمیکردند.
از طرفی هم از آنجایی که ارتش با نیروهای سرباز اداره میشد، هر جا دست آنها بود، به راحتی از دست میدادند. اصلا اگر آدم بخواهد روزهای آخر جنگ را بازگو کند، خیلی دردآور است. آن ادوات ناچیزی هم که در آخر جنگ داشتیم، به راحتی تقدیم دشمن کردیم که کار به جایی رسید که قورباغه هم برای ما ابوعطا میخواند و منافقین آمدند مهران را گرفتند و از آن طرف طرح مهران تا تهران را در سر داشتند!
*همه در پذیرش قطعنامه دخیل هستیم
اگر روزگاری هم که در آخر جنگ داشتیم را بخوانیم، من رزمنده خجالت میکشم. از آن طرف دولت به حضرت امام نامه نوشت که ما هیچ پولی نداریم و از طرف دیگر فرمانده جنگ به امام نامه نوشت اگر یک عملیات آفندی مثل بیتالمقدس را بخواهیم داشته باشیم، الان باید نیروهای سپاه 7 برابر شود و همینطور ارتش 5/2 برابر شود و 3 تا 4 میلیارد دلار پول نیاز داریم و فلان قدر تانک و فلان مقدار اسلحه و کذا و کذا. و تازه مهمتر از همه پنج سال هم زمان نیاز داریم.
و از آن طرف هم آقایان تشکیل جلسه دادند که راهی جز قبول قطعنامه نداریم. میخواهم بگویم درآن جام زهری که حضرت امام(رض) بالا کشید، همه دخیل هستیم و بیخود است که بگوییم ما خوب بودیم. میخواهم بگویم فشار همهجانبه روی امام بود و این عوامل دست به دست هم داد و امام قطعنامه 598 را پذیرفت.
*لزوم واکاوی عوامل دخیل در پذیرش قطعنامه
البته نمیخواهم مسائل ریز را بیان کنم؛ چرا که دردآور است. من خودم در سازمان بازرسی ویژه فرمانده کل قوا بودم. در آنجا وظیفه ما که سه گروه بودیم، این بود که برویم اوضاع جبههها را بروز خدمت امام به عنوان فرمانده کل قوا گزارش کنیم. واقعا شکل و شمایل جبهههای ما در آن اواخر در حد شرایط معمولی هم نبود و ادوات و امکانات حتی یک پاسگاه مرزی هم در اختیار بچههای ما نبوده است.
بله وقتی که قرار است این اتفاق بیفتد بسیاری از عوامل دست به دست هم میدهند که اینها باید واکاوی و خوب تحلیل بشود تا ببینیم چه فشاری به امام وارد شد. حتی برای قبولی قطعنامه 598 بنده خودم بارها و بارها با این هیئتها گفت و گو میکردم، میگفتند بروید ما این صلح را برای شما گدایی میکنیم و این خیلی دردآور بود. حتی در مواردی که از سوی صدام نقض آتشبس میشد و ما سراغ ناظران صلح که در قرارگاه نجف اشرف، کربلا و خاتمالانبیا(ص) مستقر بودند و میخوردند و میگشتند، این موارد را گزارش میدادیم، اصلا تحویل نمیگرفتند و گزارشها را نمیخواندند.
حالا خداوند خواست که این تجهیزاتی که در اختیار صدام قرار دادند به کویت بیاید و اینگونه «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» شود.