
امام در جریان پذیرش قطعنامه مظلوم واقع شد
یکشنبه 95/04/27
امام در جریان پذیرش قطعنامه مظلوم واقع شد وقتی خدمت امام میرسند، به ایشان عرض میکنند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قبول صلح کنیم و یا باید جنگ را ادامه دهیم که حضرت امام میفرمایند: جنگ را ادامه دهید. گفتند: بودجه نداریم. امام فرموده بودند که بروید نفت بفروشید. نفت را هم نمیخریدند. پیشنهاد کرده بودند از مردم مالیات اخذ شود و به امام گفته بودند نیروی انسانی نداریم که امام فرموده بود: من به مردم میگویم که جنگ از اوجب واجبات است.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، اسماعیل منصوری لاریجانی محقق و نویسنده در جلسه هفتگی انصارحزب الله در هفته دفاع مقدس با موضوع جنگ 8ساله؛ شکست هیمنه استکبار به سخنرانی پرداختند که متن کامل آن تقدیم می شود:
بنده در حدود 10 اثر راجع به دفاع مقدس نوشتهام که یکی از آنها کتاب برگزیده سال شد. کتابی که اخیرا در حال تدوین آن هستم، نامش «حرف آخر» است که راجع به مسائل پایانی جنگ است. چرا جنگی که امام راحل فرمود در راس امور است پس از 8 سال در ذیل امور قرار گرفت و از صدر به ذیل آمد؟! آن عزیزانی که در دفاع مقدس حضور داشتهاند و یا آن دوران را به یاد دارند به خوبی میدانند که بسیاری از عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم دادند و شرایط را برای پذیرش قطعنامه 598 از سوی حضرت امام(ره) فراهم کردند.
*شرایط داخلی و خارجی پذیرش قطعنامه 598
شرایط بینالمللی را تا حدودی آگاه هستید یکی از نظر حقوقی و براساس ماده 51 منشور، کشوری که مورد تجاوز قرار بگیرد تا زمانی که شورای امنیت تصمیمی جدّی برای شناسایی و تنبیه متجاوز نگیرد آن کشور مورد تجاوز حق دفاع مشروع از خودش را دارد. این حق دفاع مشروع برای جمهوری اسلامی تا صدور قطعنامه 598 فراهم بود؛ اما قبل آن هرچه قطعنامه صادر میشد به این نکته یعنی تنبیه و شناسایی متجاوز اشاره نمیکرد. اما در قطعنامه 598 آمده بود.
بعد از اینکه قطعنامه 598 صادر شد و ما نپذیرفتیم ماده 51 منشور خود به خود منتفی شد و دیگر ما حق دفاع مشروع را از نظر حقوقی از دست دادیم. به همین دلیل آمریکا برای ما شاخ و شانه کشید و به خلیج فارس آمد و ناوگانهای خود را به این منطقه آورد و به طور رسمی با ما وارد جنگ شد و به راحتی تاسیسات نفتی ما را می زد و دشمن ما را حمایت میکرد و تحریم تبلیغاتی کرد و حتی با حمله به هواپیمای ایرباس 290 نفر از هموطنانمان را شهید کرد و این پیامی جدی از او بود که برای او اینکه با چه کسی طرف است، مهم نخواهد بود.
حتی نماینده ما در شورای امنیت که اعتراض کرد که چرا آمریکا هواپیمای مسافربری را مورد تجاوز قرار داد، جرج بوش که آن موقع مشاور ریگان بود، گفت ایران یا باید قطعنامه 598 را بپذیرد و یا خود را برای جنگ با ما آماده کند. صدام هم از این فرصت استفاده کرد و از هرکشوری که وام میخواست با او موافقت میکردند. وامهایی که عربستان به دولت عراق داد خیلی از آنها بدون سود بوده است.
عربستان از صدام خواسته بود که جمهوری اسلامی را از پا درآورد و همهگونه حمایتی از او خواهد کرد. البته زمانی که صدام به ما حمله کرد 12 لشکر مکانیزه داشت ولی بعد از 8 سال 56 لشکر اضافه شد! یعنی بیش از 4 برابر شد و اینچنین مناطقی را که ما فتح کرده بودیم بازپس گرفت.
من در زمانی که فاو بمباران شیمیایی شد حضور داشتم، صدام جزیره مجنون را گرفت و به راحتی هم به هر جایی حمله میکرد، عقبنشینی میکردیم؛ چون تجهیزاتی برای دفاع نداشتیم و حتی بیم آن میرفت که مجددا بیایید و خوزستان را بگیرد و دوباره مثل روزهای اول جنگ شود. این شرایط بینالمللی بود و حتی دوستانی هم که داشتیم به ما فشار میآوردند که قطعنامه 598 را قبول کنیم و آنها میگفتند که راه دیگری وجود ندارد.
از این طرف آنچه که برای ما مهم بود شرایط داخلی است. در داخل، مثلث جنگ شامل نیروهای انسانی، تسلیحات و فرماندهی و مدیریت بود. در نیروی انسانی به فرض فرماندهان مینشستند در قرارگاه کربلا و خاتمالانبیاء(ص) و میگفتند فلان آفند باید انجام شود و فلان عملیات باید صورت بگیرد و برفرض 10 هزار نیرو نیاز است.
این را به شورای عالی پشتیبانی اعلام میکردیم و آنجا هم فراخوان میدادند که ای دلاوران به طرف جبهه بیایید و در نهایت از 10 هزار نفر نیروی مورد نیاز 5 هزار نیرو میآمدند. این عملا طرح عملیات را با اختلال مواجه میکرد. البته بعضی مسائل وجود دارد که طبقهبندی شده است و من نمیگویم که چند درصد نیروهای ما به جنگ میآمدند و برمیگشتند.
از طرف دیگر هم تحریک تسلیحاتی شدیم و نفتکشهای ما را میزدند و نفت ما هیچ فروشی نداشت و خزانه از ارز خالی شده بود. یعنی هم تسلیحات و هم نیروی انسانی مختل شده بود. خوب در این شرایط فرمانده میخواهد چه کار کند؟ از آن طرف حضرت امام برای اینکه یک خونی به رگ دفاع مقدس بدمد، تغییری را ایجاد کرد و آقای هاشمی را به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا منصوب کرد تا هماهنگی بین مجلس،دولت و نیروهای مسلح ایجاد شود و امکانات دولت در اختیار جنگ قرار بگیرد؛ ولی این هم جواب نداد.
وقتی خدمت امام میرسند، به ایشان عرض میکنند دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قبول صلح کنیم و یا باید جنگ را ادامه دهیم که حضرت امام میفرمایند: جنگ را ادامه دهید.گفتند: بودجه نداریم. امام فرموده بودند که بروید نفت بفروشید. نفت را هم نمیخریدند. پیشنهاد کرده بود از مردم مالیات اخذ شود و به امام گفته بودند نیروی انسانی نداریم که امام فرموده بود: من به مردم میگویم که جنگ از اوجب واجبات است یعنی به جبهه رفتن از نماز و روزه واجبتر است.
*مظلومیت حضرت امام در پذیرش قطعنامه
دقت کنید میخواهم مظلومیت حضرت امام را بگویم. با این اوصاف نیروی انسانی لازم به طرف جبههها نمیآمد؛ اینها مسائل ما بود. اما فضای جامعه به گونهای بود که فشار اقتصادی به مردم غلبه کرده بود و میگفتند: چرا این قدر گرانی و تورم هست؟ و آن زمان به مردم گفته می شد بودجه صرف جنگ میشود و اگر این بودجه برگردد و به تولید بیاید تورم تمام خواهد شد.
حتی یادم هست وقتی قطعنامه 598 را پذیرفتیم بعضی به منبر میرفتند و در تلویزیون به طور رسمی میگفتند فلان حاجیخان در بازار سکته کرد؛ برای اینکه قیمتها پایین آمده است! در حالی که هیچ چیز پایین نیامد. فقط فشار تورم و گرانی را به گردن جنگ انداختند.
از فساد فرهنگی و عدم رعایت اخلاق گلایه میشد، میگفتند: این بچههای خوب که باید امر به معروف و نهی از منکر کنند، همه الان در جبهه هستند اگر اینها برگردند همه چیز درست میشود؛ یعنی هر چه مشکل فرهنگی هم بود به گردن جنگ انداختیم!
همینطور زد و بند و پارتی بازی در ادارات را هم معلول نبودن بچههای رزمنده در ادارات و مشارکت آنها در جبههها میدانستیم. هر مشکلی که کشور داشت را به گردن جنگ انداختیم واین تبدیل به یک فشار روانی عمومی علیه دفاع مقدس شد. یعنی جنگی که در راس امور بود، در ذیل همه امور قرار گرفت و مردم اصلا توجهی به جنگ نمیکردند.
از طرفی هم از آنجایی که ارتش با نیروهای سرباز اداره میشد، هر جا دست آنها بود، به راحتی از دست میدادند. اصلا اگر آدم بخواهد روزهای آخر جنگ را بازگو کند، خیلی دردآور است. آن ادوات ناچیزی هم که در آخر جنگ داشتیم، به راحتی تقدیم دشمن کردیم که کار به جایی رسید که قورباغه هم برای ما ابوعطا میخواند و منافقین آمدند مهران را گرفتند و از آن طرف طرح مهران تا تهران را در سر داشتند!
*همه در پذیرش قطعنامه دخیل هستیم
اگر روزگاری هم که در آخر جنگ داشتیم را بخوانیم، من رزمنده خجالت میکشم. از آن طرف دولت به حضرت امام نامه نوشت که ما هیچ پولی نداریم و از طرف دیگر فرمانده جنگ به امام نامه نوشت اگر یک عملیات آفندی مثل بیتالمقدس را بخواهیم داشته باشیم، الان باید نیروهای سپاه 7 برابر شود و همینطور ارتش 5/2 برابر شود و 3 تا 4 میلیارد دلار پول نیاز داریم و فلان قدر تانک و فلان مقدار اسلحه و کذا و کذا. و تازه مهمتر از همه پنج سال هم زمان نیاز داریم.
و از آن طرف هم آقایان تشکیل جلسه دادند که راهی جز قبول قطعنامه نداریم. میخواهم بگویم درآن جام زهری که حضرت امام(رض) بالا کشید، همه دخیل هستیم و بیخود است که بگوییم ما خوب بودیم. میخواهم بگویم فشار همهجانبه روی امام بود و این عوامل دست به دست هم داد و امام قطعنامه 598 را پذیرفت.
*لزوم واکاوی عوامل دخیل در پذیرش قطعنامه
البته نمیخواهم مسائل ریز را بیان کنم؛ چرا که دردآور است. من خودم در سازمان بازرسی ویژه فرمانده کل قوا بودم. در آنجا وظیفه ما که سه گروه بودیم، این بود که برویم اوضاع جبههها را بروز خدمت امام به عنوان فرمانده کل قوا گزارش کنیم. واقعا شکل و شمایل جبهههای ما در آن اواخر در حد شرایط معمولی هم نبود و ادوات و امکانات حتی یک پاسگاه مرزی هم در اختیار بچههای ما نبوده است.
بله وقتی که قرار است این اتفاق بیفتد بسیاری از عوامل دست به دست هم میدهند که اینها باید واکاوی و خوب تحلیل بشود تا ببینیم چه فشاری به امام وارد شد. حتی برای قبولی قطعنامه 598 بنده خودم بارها و بارها با این هیئتها گفت و گو میکردم، میگفتند بروید ما این صلح را برای شما گدایی میکنیم و این خیلی دردآور بود. حتی در مواردی که از سوی صدام نقض آتشبس میشد و ما سراغ ناظران صلح که در قرارگاه نجف اشرف، کربلا و خاتمالانبیا(ص) مستقر بودند و میخوردند و میگشتند، این موارد را گزارش میدادیم، اصلا تحویل نمیگرفتند و گزارشها را نمیخواندند.
حالا خداوند خواست که این تجهیزاتی که در اختیار صدام قرار دادند به کویت بیاید و اینگونه «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» شود.

چرا امام خمینی قطعنامه 598 را دیر پذیرفت و جنگ را طولانی کرد؟
شنبه 95/04/26
موضوع قطعنامه 598 و پذیرش آن توسط حضرت امام از موضوعات پیچیده است که نوشتن درباره آن چندان ساده نیست، چرا که طرفهای اصلی و جریانات تاثیر گذار بر جنگ ایران و عراق بسیار فراوانند و برخی از مسائلی که عمدتا به تحولات داخلی مربوط می شود، کماکان امکان طرح و تجزیه و تحلیل آن وجود ندارد. اما عمده مسائل که موجب طولانی شدن جنگ شد و دلایل فرماندهی کل قوا را به این شرح می توان ارزیابی نمود.
1- با طرح قطعنامه 598 از طرف شورای امنیت سازمان ملل متحد حضرت امام خمینی اجازه فرمودند نمایندگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران با طرفهای بین المللی و تهیه کنندگان قطعنامه در مورد محتوای آن به مذاکره بپردازند. هوشمندی امام مبنی بر مذاکره غیر علنی باعث شد محتوای قطعنامه در حد زیادی که منافع ایران پس از پایان جنگ را تامین کند به دنبال داشته باشد.
2- عدم پذیرش قطعنامه توسط حضرت امام، اولا به خاطرعدم اعتماد به صدام حسین بود، چرا که صدام که قرار داد 1975 را در جلوی دوربین های رسانه های پاره نمود و جنگ را شروع کرده بود، می توانست دوباره عهد شکنی کند. باید تضمین لازم برای پای بندی صدام وجود می داشت. ثانیا همه دنیا پذیرفته بودند که صدام حسین جنگ را آغاز نموده است و از سلاح شیمیایی در جنگ بر علیه مردم خود و نیز علیه نیروهای رزمنده ایرانی استفاده نموده بود و زندگی در کنار چنین موجودی در صورتی که توسط همین جنگ مهار نمی شد، غیر ممکن بود و چنانچه پس از پایان جنگ دیدیم، آن چهره اهریمنی وقتی در جنگ با ایران به هدف خود که کشورگشایی بود نرسید، به کویت حمله کرد تا آن کشور را به عنوان بخشی از سرزمین عراق در آورد و دیدیم که چه سرنوشت شوم و نکبت باری را تجربه نمود.
3- حضرت امام خمینی با قرائتی که از روحیه صدام حسین داشت، به گونه ای تصمیم گیری نمود که در پایان جنگ حتی یک وجب از سرزمین عزیزمان به چنگال بیگانه نیفتد و حتی ورود به خاک عراق در جریان جنگ با این هدف بود که هم راهی برای آزاد سازی سرزمین های باقی مانده در اشغال عراق باشد و هم زمانی که صلحی به وقوع پیوست، نه عراق و نه هیچ همسایه یا دشمن دیگری در فکر حمله به کشور عزیزمان ایران نباشد.
4- نقش قدرتهای بین المللی در استمرار جنگ را نیز نمی توان نادیده گرفت، حمایتهای نظامی و تسلیحاتی از صدام حسین توسط قدرت های بزرگ و حمایتهای مالی برخی از کشورهای منطقه باعث شده بود که صدام علیرغم شکست های پی در پی از جانب رزمندگان دلاور کشورمان روش تجاوزکارانه خود را تغییر نده
منبع:www.imam-khomeini.ir

شرح کامل یک اتفاق باورنکردی اما واقعی!
چهارشنبه 95/04/23
آخوند ملا عباس سیبویه یزدى شرح حال پسر عموى خود، شیخ على سیبویه یزدى ـ در ارتباط با توسل به حضرت زهرا – از زبان شیخ چنین گفت:
وقتى به مکه رفتم و مراسم حج تمام شد، روزى از منزل بیرون آمدم و به مسجد الحرام مشرّف شدم. طواف کردم و نماز طواف خواندم و به منزل بازگشتم.
در راه مردى را با ریش تراشیده و سبیل هاى بلند دیدم که با لباس افندى ها ایستاده بود. تا مرا دید، قدرى به صورتم نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت:
تو شیخ على یزدى نیستى؟ گفتم: چرا! .
بمن سلام کرد و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد به منزلش بروم. با اصرار مرا به خانه خود برد. هر چه به او گفتم: شما کیستید، من شما را به جا نمى آورم، مى گفت: خواهى شناخت، من از دوستان شما هستم.
وقت ظهر خواستم به منزل بروم نگذاشت و گفت: همه جاى مکه حرم است، همین جا نماز بخوان. پس برایم ناهار آورد. هر چه گفتم: رفقایم نگران هستند! مى گفت: اینجا حرم امن خداست، چرا نگرانى؟! تا شب مرا نگه داشت.
شب که شد دیدم جماعتى آمدند و او (صاحب منزل) شروع کرد به بد گفتن و مذمت شیعه ها و مى گفت:
شیعه ها میانه خوبى با خلیفه اول و دوم ندارند و مخصوصا باخلیفه دوم؛ اینها شبى بنام عیدالزهرا در ربیع الاول دارند که از خلیفه تبرّى مى جویند، و این شخص (شیخ على) یکى از آنهاست.
بخاطر حرفهاى او آنان تحریک شدند و قصد قتل مرا کردند. هر چه انکار میکردم، قبول نمى کرد و میگفت: مدرسه مصلّى یزد یادت رفته؟!
تا این جمله را گفت، به خاطرم آمد که در زمان طلبگى در مدرسه مصلّى طلبه اى بود بنام شیخ جابر کردستانى که شیعه نبود، و طلبه ها او را به زور مى آوردند و در مقابل او شوخى و بعضى حرفهاى مخالف او را میزدند.
گفتم: تو شیخ جابر نیستى؟ گفت: چرا.
گفتم: من با آنها موافق نبودم. گفت: بلى، ولى چون شیعه هستى، امشب از تو انتقام خواهیم گرفت.
گفتم: خدا مى فرماید: هر کس داخل حرم (مکه) شد ایمن است. و میفرماید: «اگر مشرکى از تو پناهندگى بخواهد به او پناه ده.»
هر چه التماس کردم فایده اى نکرد، و درباره قتلم با یکدیگر صحبت میکردند. به شیخ گفتم: پس بگذار دو رکعت نماز بخوانم. قبول کرد و توى حیاط کوچک منزل؛ دو رکعت نماز استغاثه حضرت زهرا علیهاالسلام خواندم؛ و از حضرتش بسیار التماس کردم و گفتم: آیا در شهر غریب به دست دشمنان شما کشته شوم و خانواده ام در یزد منتظر باشند؟
به ذهنم رسید که بالاى بام منزل بروم و خود را در کوچه بیندازم، شاید امیرالمؤمنین با دستش مرا بگیرد تا زخمى نشوم. فورا از پله ها بالا رفتم و شب مهتابى بود و نگاه کردم، گویا شهر مکّه نبود و از کوههاى ابوقبیس وحرا و ثور خبرى نیست، انگار کوه طرزجان یزد است. لب بام آمدم که ببینم ناصبى ها چه مى کنند، با کمال تعجب دیدم در منزل خودم مى باشم!
تعجب کردم و گفتم: خوابم یا بیدار، مکه کجا، یزد کجا!!
پس آهسته خانواده و بچه هایم را صدا زدم. آنها ترسیدند و به همدیگر مى گفتند: صداى بابا مى آید! عیالم به آنها مى گفت: بابایتان مکّه است، چند ماه دیگر می آید. پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم: درب بام را باز کنید. بچه ها دویدند و درب بام را باز کردند و همه مبهوت بودند. پس خدا را شکر کردم که بتوسل حضرت زهرا علیهاالسلام مرا از کشته شدن نجات داد و به طرفه العینى (طىّ الارض) مرا ازمکه به یزد آورد؛ پس قضیه خود را براى آنان نقل کردم.
منبع:(صدر نشینان)sadrneshinan.ir

سخنان آیت الله خامنه ای، در سالروز تخریب قبرستان بقیع
سه شنبه 95/04/22
هشتم شوال یادآور یکی از حوادث تلخ تاریخ است. در چنین روزی در سال 1344 ه.ق فرقه جعلی وهابیت در اقدامی خلاف شرع و مذهب همه مسلمانان، قبور فرزندان پیامبر در بقیع را به دلایل واهی تخریب کرد و داغی بر قلوب دوستداران فرزندان رسول خدا (ص) گذاشت.
مقام معظم رهبری:مردم را به دستهایی که امروز وحدت را می شکنند، توجه بدهید. با مردم هم صریح حرف بزنید. امروز، آن دستی که آمریکا علیه وحدت تجهیز کرده ، عبارت از همین دست پلید وهابیت است . این را صریح به مردم بیان کنید؛ پرده پوشی نکنید. از اول ، وهابیت را برای ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهی ـ مثل اسرائیل ـ در بین جامعه مسلمانها به وجود آوردند. همچنان که اسرائیل را برای این که پایگاهی علیه اسلام درست کنند، به وجود آوردند، حکومت وهابیت و این روسای نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه اسلامی ، مرکز امنی داشته باشند که به خودشان وابسته باشد و می بینید هم که وابسته اند. این ، همان ریشه وهابیت است که امروز ثمره پلید و خبیثه خودش را نشان می دهد.
وهابیت ، بر مبنای ایجاد اختلاف بین مسلمین به وجود آمده است . همین الان ما اطلاع داریم و می شناسیم که علمای حنابله غیر وهابی در عربستان سعودی ، دلشان از این وهابیها خون است . اینها حنابله ای هستند که وهابی نشدند. فقه ، همان فقه و مبنای فقهی ، همان مبنای فقه حنبلی است ؛ اما موازین و اصول وهابیت را قبول نکردند. اینها غالباً هم مطرودند؛ یعنی عموماً این افراد، داخل در حکومت هم نیستند. نه افتایی ، نه امامتی و نه هیچ منصب دیگر هم در اختیارشان قرار نمی گیرد. تعداد این افراد هم زیاد است .
اینها در ولادت رسول اکرم (ص) مولودیه می خوانند. در نظر سعودیها، خواندن مولودیه و امثال آن حرام است! نباید به پیامبر(ص ) «سیدنا رسول الله» گفت! نباید قبر پیامبر(ص ) را بوسید؛ چون حرام است! طبیعی است که این حکومت ، دشمن اسلام است
منبع :elyacin.persianblog.ir

امام خمینی ره و قیام گوهرشاد
یکشنبه 95/04/20
حمله به مسجد گوهرشاد و کشتار مردم توسط رضاخان – 1314 ش
صبح جمعه 20 تیر سال 1314، قزّاقان رضاخان برای متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و بی محابا به روی مردم تیراندازی کردند و در این ماجرا، حدود یک صد نفر کشته و زخمی شدند. اما مردم متفرق نگشتند و مقاومت کردند. پس از این هجوم، مردم از اطراف با ابزاری از قبیل داس، بیل و چوب و… به طرف مسجد سرازیر شدند. مسجد گوهرشاد لبریز از جمعیت گردید. روحانیان به ترتیب بر بالای منبر حضرت صاحب الزمان(عج) قرار گرفتند و به سخنرانی پرداختند. روز شنبه 21 تیرماه در مسجد؛ شعارهای ضد سلطنت و ضد حجاب زدایی داده می شد و مسجد یک پارچه سرود مقاومت سر داده بود. وحشت مقامات دولتی را فرا گرفت. سرانجام رضاشاه دستور داد که همه را دستگیر و مجازات نمایند. سران شهربانی و آگاهی، نیروهای خویش را هماهنگ کرده، قرار گذاشتند پس از نیمه شب، تهاجم خود را آغاز نمایند. قزّاقان نیز از قبل در نقاط حسّاس شهر و اطراف مسجد گوهرشاد مستقر شدند و مسلسل های سنگین را بر بام های مشرف به مسجد کار گذاشتند.
حیله اسدی، نائب التولیه آستان قدس رضوی
قزّاقان و نیروهای شهربانی و آگاهی که در اطراف مسجد و نقاط حساس شهر مشهد مستقر شده بودند، شایع کردند که برای حفاظت از بانک ها آمده اند. اسدی، نایب التولیه رضاشاه، از نقشه کشتار مطلع شد و چون می دانست که مجتهدان هم در مسجد هستند، درصدد برآمد که آن ها را از آن جا خارج کند. از این رو، به دروغ پیغام فرستاد که تلگراف شما را اعلی حضرت همایونی پاسخ گفته، تشریف بیاورید برای مذاکره و با این حیله مجتهدان را از کشیک خانه به مسجد دارالتولیه کشاند. او می دانست اگر مجتهدان و عالمان طراز اول در این حمله و یورش کشته شوند، خراسان یک پارچه آتش خواهد شد و این آتش، گسترش خواهد یافت و دیگر به هیچ روی نمی توان از آن جلوگیری کرد. پس با این حیله علما را از مسجد خارج ساخت.
فتح مسجد گوهرشاد
پاسی از نیمه های شب دوازدهم ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسل های قزّاقان، حرم مطهر امام رضا علیه السلام را به لرزه انداخت و سربازان شاه، به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی، برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد. عده ای از مأموران مخفی رژیم، پیش تر وارد مسجد شده بودند و قرار بود آن ها از داخل وارد عمل شده و راه را برای ورود نیروهای رضاخان به داخل مسجد هموار کنند و چنین شد. دژخیمان اسلحه به دست، پا به درون خانه خدا گذاشتند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند.
توقیف علما و روحانیان
از روز یکشنبه 22 تیر، دولت به توقیف و بازداشت علما و روحانیان مشهد اقدام نمود وعده ای از علما را توقیف کرد و عده ای از آن ها هم مخفی شدند. از جمله توقیف شدگان، آیت اللّه سید یونس اردبیلی و آقازاده، فرزند آخوند ملامحمد کاظم بودند. بیش از سی نفر از عالمان و واعظان را دستگیر کردند و شهر تقریبا حالت حکومت نظامی به خود گرفته و ورود و خروج اشخاص به شهر، مستلزم داشتن جواز بود. ماموران برای دستگیری شیخ بهلول جایزه تعیین کرده بودند. پس از رفع غائله، اداره شهربانی برای پیدا کردن عاملان واقعه دست به کار شد و عده ای تحت بازجویی قرار گرفتند و در نتیجه، اسدی، نائب التولیه آستان قدس هم که یکی از محرکان معرفی شد، بلافاصله دستگیر شد و تحت محاکمه قرار گرفت و در دادگاه نظامی به اعدام محکوم گردید.
اهانت به آستان قدس رضوی
کشتار دسته جمعی مردم مشهد و دستیگری و محاکمه عده ای از علما و محکوم کردن جمعی در دادگاه های نظامی و صدور مجازات های سنگین و حکم اعدام برای عده ای، رفته رفته در کشور موجب گفت وگوها و ابراز نارضایتی هایی گردید و مردم در مورد دیانت رضاخان دچار تردید شدند؛ زیرا مردم آن چه در صحن حضرت رضا دیده بودند، برای یکدیگر بازگو کرده و این همه قساوت و خون ریزی را تقبیح می کردند؛ چرا که نظامیان، حرمت آستان قدس رضوی را رعایت نکرده و در این مکان مقدس، خون هزاران بی گناه را بر زمین ریخته بودند.
امام خمینی ره و قیام گوهرشاد
حضرت امام خمینی، منادی بزرگ مبارزه با استعمار و فرهنگ منحط آن، در گفتارخود به طور مکرر دیکتاتوری رضاخان و کشتار عمومی گوهرشاد را یادآوری کرده، ومردم مسلمان را به نهی از منکر و مبارزه و مقاومت در برابر استعمارگران ومزدوران روسیاه آنها فرا می خواند.
حضرت امام خمینی ره در یکی از فرازهای گفتارشان می فرمایند: «انگلیسی های جنایتکار، رضاخان را اسلحه دارکردند، این آدم ناشایسته بی اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند… اسلحه دردست بی عقل بود… آن جنایات و کشتار عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد، به دنبال آن، علمای خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس کردند، و بعضی شان را هم محاکمه کردند، و بعضیشان را هم کشتند، برای این که اسلحه در دست بی عقل بود.»
منبع:www.asemooni.com