موضوع: "اهل بیت"

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ‏ كلثوم(قسمت اول)

 

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ‏كلثوم

پاسخ به شبهات، از گذشته‏ هاى دور مورد توجه علماى شيعه بوده است و در اين زمينه كتاب‏ها، مقاله‏ ها و رساله‏ ها به زيور طبع درآمده است؛ امّا آنچه كمتر مورد توجه قرار گرفته، بررسى و شناخت آسيب‏ هايى است كه شبهات بر عقايد مسلمانان وارد مى‏ كنند؛ از جمله در شبهه معروف «ازدواج خليفه دوم با ام‏ كلثوم»، اين پرسش مطرح مى‏ شود كه اهداف جاعلان اين روايت چه بوده است؟

 

1. اثبات رابطه محبت‏ آميز بين خليفه دوّم و اميرمؤمنان حضرت على عليه‏السلام

سازندگان و ترويج‏ دهندگان اين ازدواج، مى‏ خواهند ثابت كنند كه بين خليفه دوم و اميرمؤمنان عليه‏السلام رابطه‏ اى محبت ‏آميز برقرار بوده است؛ چرا كه اين ارتباط آن‏ قدر محبت‏ آميز بوده تا
جايى كه آن حضرت حاضر مى‏ شود دختر خود را به تزويج خليفه دوم درآورد!

 

پاسخ:

الف) پاسخ قرآنى

حضرت لوط عليه‏السلام به قوم خود كه در پى كار زشت لواط با مهمانان آن حضرت بودند، فرمود: «قالَ يا قَوْمِ هؤلاءِ بَناتى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»[1]؛ «اى قوم من، اينان دختران من‏ اند [كه مى‏ توانيد با آنها ازدواج كنيد]، آنان براى شما پاكيزه ‏تر هستند».

حضرت لوط عليه‏السلام به آنها پيشنهاد ازدواج با دخترانش را داد تا راه فسق و فجور امّت خود كه به اين كار بسيار زشت عادت كرده بودند، مسدود كند و آنها را وادار سازد كه از اين عمل شنيع دست بردارند.

اگر قوم حضرت لوط عليه‏السلام پيشنهاد او را مى ‏پذيرفتند، آيا اين ازدواج نشانه محبّت ميان آنها بود؟ يا اينكه حضرت لوط عليه‏السلام با اِكراه و به هدف پاك‏سازى قوم خود و هدايت آنان چنين پيشنهادى داد؟ بنابراين انگيزه ازدواج، هميشه مِهر و محبّت نيست، بلكه دليل ‏هاى ديگرى همچون حفظ و نگهدارى اصل دين و هدايت جامعه به اصلاح و پاك‏سازى نفْس، باعث مى ‏شود كه با اجبار و اكراه ازدواج رخ دهد.


 

ب) پاسخ تاريخى

اوّلين راويان اين حديث، رُوات اُموى بوده ‏اند كه هدفشان از جعل اين روايات، اثبات رفاقت و مودّت ميان اميرالمؤمنين حضرت على عليه‏السلام و خليفه دوم نبوده است. رُوات اُموى و خلفاى بنى‏ اميّه همان كسانى بودند كه روى منابر به تفسيق و تكفير[2] و توهين و لعن[3] اميرمؤمنان حضرت على عليه‏السلام مى پرداختند. از اين رو اثبات علاقه ‏مندىِ آن حريفِ تكفير شده به خليفه دوم موضوعى نبود كه از نظر راويان اُموى، امرى مثبت تلقى شود. بنابراين هدف راويان كذّاب اُموى از جعل اين داستان «مورد اهانت و تمسخّر و تحقير قرار دادن اميرالمؤمنين حضرت على عليه‏السلام» و «لكّه‏ دار كردن كرامت خاندان ابوطالب عليه‏السلام» بوده است.


 

 



[1] . سوره هود، آيه 78.

 
[2] . معاويه در آخر خطبه نمازِ خود مى‏ گفت: خدايا، ابوتراب در دين تو [نعوذ باللّه] ملحد شده و مردم را از راه تو بازداشته است؛ پس تو او را به شدّت لعنت كن و به عذابى دردناك عذابش نما (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص56).

 
[3] . غزالى نقل مى‏ كند: عموم مردم به مدّت هزار ماه يعنى حدود 83 سال بر روى منابر به اميرالمؤمنين على عليه‏السلام دشنام داده‏ اند (سرّ العالمين، المقالة الرابعه، ص20). عامر بن عبدالله بن زبير مى‏ گويد: بنى‏ اميّه هفتاد سال بر روى منابرشان على را لعن كردند، ولى خداوند پيوسته بر مقام و فضيلتِ على[ عليه‏السلام] می ‏افزود (ربيع الابرار، ج2، ص186).

 

وهابیت :چرا حضرت علي (ع) سه تن از فرزندان خويش را به نامهاي ابوبكر ، عمر ، عثمان نامگذاري كرد ؟

در يكي از شبكه هاي ماهواره اي شبهاتی در شهادت حضرت فاطمه(س) وحضرت علی (ع)مطرح شد یکی از شبهه هااین است که:

چرا حضرت علي (ع) سه تن از فرزندان خويش را به نامهاي ابوبكر ، عمر ، عثمان نامگذاري كرد ؟
جواب:اولاً : اين نامها آن زمان مرسوم بود، ابن حجر عسقلاني در الإصابة نام 21 نفر از صحابه را ميآورد كه اسم آنها عمر و 26 نفر عثمان و سه نفر ابوبكر بوده .
ثانياً : نام برخي از اصحاب ائمه (ع) ، يزيد بن حاتم ، يزيد بن عبد الملك ، يزيد بن عمر بن طلحه و … . آيا آنها به خاطر علاقه به يزيد بن معاويه ، بود؟ .
ثالثاً : ابوبكر كه كنيه يكي از فرزندان علي (ع) هست ، نام او محمد بوده. (التنبيه والاشراف ص 297، الارشاد ج 1 ص 354 . )و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت. (مقاتل الطالبيين ، ص 55 و تقريب المعارف ، ص 294. )
و عمر بن الخطاب به دليل خشونت ذاتي كه داشته ، نام فرزند علي (ع) را همنام خود قرار داد وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه . (أنساب الأشراف ج 1 ص 192، تهذيب التهذيب ج 7 ص 427. )

هم چنين نام تعدادي از مسلمانان را نيز تغيير داد. (اسدالغابة ج 3 ص 284، طبقات ج 6 ص 76 ، الاصابة ج 5 ص472. )
رابعاً : اگر نامگذاري نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هيچ کدام از فرزندان خود را علي وحسن و حسين (ع) نامگذاري نكردند.

توصیه اهل بیت به شیعیان درباره اهل سنت

شیعه به معنای «پیرو» است. شیعه آن است که دقیقا جا پای امامش می گذارد و از حرکت پشت سر او ذره ای منحرف نمی شود. نه قدمی جلوتر از امام حرکت می کند و نه یک قدم عقب افتادن از او را برمی تابد. شیعه «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نیست و خود را در همه چیز مطیع رهبرش می داند. یکی از مواردی که شیعه واقعی در آن مطابق خواست اهل بیت «ع» عمل می کند، موضوع رابطه با اهل سنت است. در این جا نمونه هایی از توصیه های اهل بیت «ع» به شیعیان درباره این موضوع را می آوریم.

در صف اول نماز اهل سنت حاضر شوید!
امام صادق «ع»:
هر که با آنها (اهل سنت) در صف اوّل نماز بگذارد، گویا با رسول خدا در صف اوّل نماز خوانده است.
(شیخ صدوق، الهدایة، ص53؛ شیخ کلینی، کافی، ج3، ص380؛ شیخ صدوق، امالی، ص449؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص382؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص299-300. (سند این روایت صحیح و معتبر است. امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ص8. محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن حماد بن عثمان‏)
با مخالفین در مسجد نماز بخوانید
اسحاق بن عمار می گوید امام صادق «ع» به من فرمودند:
ای اسحاق، آیا با مخالفین در مسجد نماز می خوانی، گفتم: آری، امام فرمودند: با آنها نماز بخوان؛ زیرا کسی که با آنها در صف اوّل نماز بخواند مانند کسی است که شمشیرش را در راه خدا آخته است.
(شیخ طوسی، تهذیب، ج3، ص277 و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص301 )

باعث سرزنش ما نشوید
امام صادق «ع» خطاب به هشام کندی:
مبادا کارى کنید که ما را بدان سرزنش کنند، همانا فرزند بد، پدرش را به کردار او سرزنش کنند، براى کسی که به او دل داده اید [:امام خود] زینت باشید و عیب و ننگ مباشید، در میان خاندانهای آنها نماز بگزارید [به نماز جماعت عامه حاضر شوید] و از بیمارانشان عیادت کنید و بر جنازه ی آنها حاضر شوید، مبادا آنها در هیچ خیرى از شما پیشى گیرند که شما نسبت به خیر از آنها سزاوارتر اید، به خدا سوگند که خداوند به چیزی که برایش محبوب تر از خبء [: نهانکاری] باشد عبادت نشده، عرض کردم خبء چیست؟ فرمود: تقیه.
(شیخ کلینی، کافی، ج2، ص219؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج16، ص219 و بحار الانوار، ج72، ص431.(محمد بن یعقوب‏ عن محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد عن علی بن الحکم عن هشام الکندی‏)

کاری کنید به مذهب شما رغبت پیدا کنند
هنگامی از امام صادق،علیه السّلام، درباره دوستی و مدارا با کسانی که قائل به افضل بودن امیرمؤمنان، علیه السّلام، بر همه مردم هستند و تولی او را در دل دارند ولى توصیف های شیعیان را درباره فضائل اهل بیت، علیهم السلام، نمی پذیرند، سؤال شد؛ حضرت فرموند:
باید در مجموع دوستشان بدارید، مگر نه این است که خداوند بهره ای از علوم و معارف دارد که رسول خدا، صلی الله علیه وآله، ندارد، و رسول خدا، صلی الله علیه وآله، نیز نزد خداوند بهره ای از علوم و مراتب معنوی دارد که ما اهل بیت، علیهم السلام، داریم، و نزد ما چیزی است که نزد شما نیست؟ و نزد شما چیزهایى هست که نزد دیگران نیست؟ خداوند تبارک و تعالى اسلام را بر هفت سهم قرار داده: بر صبر و راستى و یقین و رضا و وفا و دانش و بردبارى، سپس آن را در میان مردم تقسیم نموده، هر کس که همه این هفت سهم را داشته باشد ایمانش کامل، و طاقت و تحمل دارد، و به گروهى از مردم یک سهم داد، و گروهى را دو سهم، و عدّه اى را سه سهم، و عدّه اى را چهار سهم و عدّه اى را پنج سهم، و بعضى را شش سهم، و عدّه اى را هفت سهم، پس شما به آن کس که یک سهم از ایمان نصیب دارد تکلیف دارد تکلیف دو سهم را تحمیل نکنید، و آنکه داراى دو سهم است، بار سه سهم بر دوشش منهید، و کسى را که سه سهم دارد به چهار سهم تکلیف نکنید، و از چهار سهمى انتظار تحمّل وظیفه پنج سهمى را نداشته باشید، و بر پنج سهمى شش سهم و بر شش سهمى هفت سهم تحمیل ننمایید، که بارشان را سنگین و آنها را از دین رمیده سازید، و به جاى این کار با آنان مدارا کنید، و راه کار را بر آنان آسان نمایید…

بنابراین؛ شما هم بر مردم فشار نیاورید، مگر نمى دانى که فرمانروایى دولت بنى امیه به زور شمشیر و فشار و ستم بود، ولى فرمانروایى ما با مدارا و مهربانى و متانت و تقیه و معاشرت نیکو و پاکدامنى و کوشش است، پس کارى کنیدکه مردم به دین شما و مسلکى که دارید رغبت پیدا کنند.
(شیخ صدوق،خصال، ص354 و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص164.)

1 2