موضوع: "نصایح"
شیخ اسماعیل دولابی:پنج اصل دین در صلوات وجود دارد:
دوشنبه 96/03/08
پنج اصل دین در صلوات وجود دارد:
«اللهم» توحید است!
«صلی علی محمد» نبوت است!
«و آل محمد» یعنی امیرالمومنین علیهالسلام و اولادش، این هم امامت است!
توحید را هم که قائل شدیم، پس معاد را هم قائلیم!
و اگر حق محمد و آل محمد را ادا کردید، عدالت است.
قربان این مستحب، که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم.
اللهم صل علی محمد و ال محمدو عجل فرجهم
˝شیخ اسماعیل دولابی ˝
پنـد شیطان به حضرت موسی
یکشنبه 96/03/07
پنـد شیطان به حضرت موسی
شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم
فرمود: آنچه که مےدانی من بیشتر مےدانم، نیازی به پند تو ندارم.
جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند مےفرماید: هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو.
حضرت موسی به شیطان فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو. شیطان گفت:
❶ چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم.
❷ اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار میکنم.
❸ چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم.
اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم. موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید، ندا رسید :یا موسی! شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود.
شیطان گفت:یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر میشوم،خاک قبر او را سجده کنم!؟
منبع: کتاب قصص الله، جلد ۱
آيت الله جوادي آملي: حضور در راهيمايي ۲۲ بهمن قدرداني از شهدا است
چهارشنبه 95/11/20
حضرت آيت الله جوادي آملي در درس اخلاقی خود گفتند: در مسئله اخلاق خداي متعال انسان را با سرمايه خلق معرفي مي كند و فرمود، شما مانند آن استخر خالي نيستيد كه از جاي ديگر آمده باشيد، بلكه انسان با چشمه آفريده شده است.
ايشان در ادامه به ايام الله دهه فجر و فداكاري جوانان اين مرزبوم تحت هدايت امام راحل اشاره كردند وگفتند: همه ما بر سر سفره شهدا و امام (ره) نشسته ايم؛ اين جوانان كار بزرگي كردند و جان خود را فداي انقلاب و اسلام نمودند و شربت شهادت را به آساني نوشيدند.
اين مرجع تقليد ادامه دادند: بعضي ها به آساني دروغ مي گويند به آساني اختلاف بين مردم مي اندازد و با سخنان خود آتش خاموش شده را فوت مي كنند و تا از درون روشن شود، اين دهان براي انجام كار خير خلق شده نه آتش درست كردن.
حضرت آيت الله جوادي آملي گفتند: اگر كسي در خدمت قرآن باشد، يقينا در خدمت اسلام خواهد بود و براي اعتلاي اسلام و دين حتي جان خود را به آساني خواهد داد.
اين مرجع تقليد ادامه دادند: دهه فجر، يادآور همچين صحنه هايي است كه به آساني جان فشاني كردند و اين كار خير كار سختي نيست.
ايشان ادامه دادند: اين امر مي طلبد قدردان شهدا و انقلاب و اسلام و زحمات امام راحل و همه آحاد ملت كه در اين عرصه زحمت كشيده اند باشيم.
اين مفسر قرآن كريم به راهپيمايي22 بهمن ماه و حضور در انتخات هم اشاره كرده و خاطر نشان ساختند: حضور در راهپيمايي 22 بهمن و انتخابات، قدرداني از خون و زحمات شهدا و امام شهداء است و همه وظيفه داريم با حضور با شكوه خود دشمن را از اهدف خود مايوس كنيم و نگذاريم دشمن خوشحال شود و نظام آسيب ببيند هر كس كاري از دستش براي تقويت و خدمت به نظام بر مي آيد بايد انجام داد.
حضرت آيت الله جوادي آملي گفتند: همه در راهپيمايي 22 بهمن و انتخابات شركت كنند و انتخاب اصلح داشته باشند، بايد سعي كرد مشكلات نظام را حتي با امر به معروف و نهي از منكر و راهنمايي و ارشاد برطرف كرد.
اين مرجع تقليد ادامه دادند: اين قدرت و اقتدار و عظمت نظام جمهوري اسلامي، از بركت اسلام و خون شهدا و امام شهدا است؛ در گذشته همه ديدند اين گونه نبود، غرب اميرانه دستور مي داد؛ ولي اين قدرت باعث شد ما شجاعانه در مقابل دشمن قدار بايستيم و بر عهد خود وفا كنيم .
معظم له عنوان كرد: در گذشته بعضي از اين فرصت استفاده مي كردند و با وضو در راهپيمايي ها و انتخابات شركت مي كردند و قدم بر مي داشتند و با اين نوع اعمال خود موجب به ثمر نشستن انقلاب شدند.
حضرت آيت الله جوادي آملي تاكيد كردند: مردم در راهپيمايي و انتخابات با وضو و قصد قربت شركت كنند و با اين عمل خود، بر بقاء نظام تا رسيدن به دست صاحب اصلي اش كمك كنند.
ايشان گفتند: اين كه نظام قطعنامه را بعد از جنگ بپذيرد و در جنگ عراق عليه كويت همراه غرب نشود، اين اقتدار و عزت است اين همان آبروي اسلام و دين است.(درس اخلاق هفتگي آیت الله جواد آملی در بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء - بهمن 1394)
منبع:hajj.ir
شرح کامل یک اتفاق باورنکردی اما واقعی!
چهارشنبه 95/04/23
آخوند ملا عباس سیبویه یزدى شرح حال پسر عموى خود، شیخ على سیبویه یزدى ـ در ارتباط با توسل به حضرت زهرا – از زبان شیخ چنین گفت:
وقتى به مکه رفتم و مراسم حج تمام شد، روزى از منزل بیرون آمدم و به مسجد الحرام مشرّف شدم. طواف کردم و نماز طواف خواندم و به منزل بازگشتم.
در راه مردى را با ریش تراشیده و سبیل هاى بلند دیدم که با لباس افندى ها ایستاده بود. تا مرا دید، قدرى به صورتم نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت:
تو شیخ على یزدى نیستى؟ گفتم: چرا! .
بمن سلام کرد و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد به منزلش بروم. با اصرار مرا به خانه خود برد. هر چه به او گفتم: شما کیستید، من شما را به جا نمى آورم، مى گفت: خواهى شناخت، من از دوستان شما هستم.
وقت ظهر خواستم به منزل بروم نگذاشت و گفت: همه جاى مکه حرم است، همین جا نماز بخوان. پس برایم ناهار آورد. هر چه گفتم: رفقایم نگران هستند! مى گفت: اینجا حرم امن خداست، چرا نگرانى؟! تا شب مرا نگه داشت.
شب که شد دیدم جماعتى آمدند و او (صاحب منزل) شروع کرد به بد گفتن و مذمت شیعه ها و مى گفت:
شیعه ها میانه خوبى با خلیفه اول و دوم ندارند و مخصوصا باخلیفه دوم؛ اینها شبى بنام عیدالزهرا در ربیع الاول دارند که از خلیفه تبرّى مى جویند، و این شخص (شیخ على) یکى از آنهاست.
بخاطر حرفهاى او آنان تحریک شدند و قصد قتل مرا کردند. هر چه انکار میکردم، قبول نمى کرد و میگفت: مدرسه مصلّى یزد یادت رفته؟!
تا این جمله را گفت، به خاطرم آمد که در زمان طلبگى در مدرسه مصلّى طلبه اى بود بنام شیخ جابر کردستانى که شیعه نبود، و طلبه ها او را به زور مى آوردند و در مقابل او شوخى و بعضى حرفهاى مخالف او را میزدند.
گفتم: تو شیخ جابر نیستى؟ گفت: چرا.
گفتم: من با آنها موافق نبودم. گفت: بلى، ولى چون شیعه هستى، امشب از تو انتقام خواهیم گرفت.
گفتم: خدا مى فرماید: هر کس داخل حرم (مکه) شد ایمن است. و میفرماید: «اگر مشرکى از تو پناهندگى بخواهد به او پناه ده.»
هر چه التماس کردم فایده اى نکرد، و درباره قتلم با یکدیگر صحبت میکردند. به شیخ گفتم: پس بگذار دو رکعت نماز بخوانم. قبول کرد و توى حیاط کوچک منزل؛ دو رکعت نماز استغاثه حضرت زهرا علیهاالسلام خواندم؛ و از حضرتش بسیار التماس کردم و گفتم: آیا در شهر غریب به دست دشمنان شما کشته شوم و خانواده ام در یزد منتظر باشند؟
به ذهنم رسید که بالاى بام منزل بروم و خود را در کوچه بیندازم، شاید امیرالمؤمنین با دستش مرا بگیرد تا زخمى نشوم. فورا از پله ها بالا رفتم و شب مهتابى بود و نگاه کردم، گویا شهر مکّه نبود و از کوههاى ابوقبیس وحرا و ثور خبرى نیست، انگار کوه طرزجان یزد است. لب بام آمدم که ببینم ناصبى ها چه مى کنند، با کمال تعجب دیدم در منزل خودم مى باشم!
تعجب کردم و گفتم: خوابم یا بیدار، مکه کجا، یزد کجا!!
پس آهسته خانواده و بچه هایم را صدا زدم. آنها ترسیدند و به همدیگر مى گفتند: صداى بابا مى آید! عیالم به آنها مى گفت: بابایتان مکّه است، چند ماه دیگر می آید. پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم: درب بام را باز کنید. بچه ها دویدند و درب بام را باز کردند و همه مبهوت بودند. پس خدا را شکر کردم که بتوسل حضرت زهرا علیهاالسلام مرا از کشته شدن نجات داد و به طرفه العینى (طىّ الارض) مرا ازمکه به یزد آورد؛ پس قضیه خود را براى آنان نقل کردم.
منبع:(صدر نشینان)sadrneshinan.ir