
اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّكلثوم(قسمت سوم)
چهارشنبه 95/12/18
3. ايجاد رابطه نسبى و سببى با پيامبر صلى الله عليه وآله
از آنجا كه نظير اين پيوند خيالى، حتّى در ميان مردمان بسيار پست نيز بى سابقه بود، راويان اُموىِ اين ازدواج، قصه دروغ خود را اين طور ادامه داده اند كه وقتى مردم شنيدند خليفه دوم مى خواهد با ام كلثوم ازدواج كند، با تعجب به خليفه دوّم گفتند: «امّ كلثوم دختر بچه[1] است، تو مى خواهى با او چه كنى؟»[2]
مى گويند: خليفه دوم بالاى منبر رفت و گفت: واللّه! آنچه مرا بر آن داشته به على اصرار كنم كه دخترش را با من تزويج كند، حديثى است كه از پيامبر شنيده ام كه فرمود: «در قيامت هر سبب و نسبى قطع مى شود، جز سبب و نسب من».[3]
پاسخ اول
اوّلاً: اين عبارتهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در اعتراض به خود خليفه دوم و به سبب اهانتى بود كه او به صفيّه (عمه پيامبر صلى الله عليه وآله) كرده بود؛ اهانتى كه صفيّه را به گريه انداخت و رسول خدا صلى الله عليه وآله را به خشم آورد.[4]
ثانياً: اگر اين ارتباط سببى براى خليفه نجاتبخش بود، پيشتر با ازدواج دخترش (حفصه) با پيامبر صلى الله عليه وآله حاصل شده بود.
پاسخ دوم
اگر هدف خليفه دوم از اين ازدواج، ايجاد رابطه سببى با خاندان رسالت باشد، وقوع چنين ازدواجى به دلايل زير بعيد به نظر مى رسد:
الف) معارضه با سنّت پيامبر صلى الله عليه وآله
پذيرش چنين ازدواجى از سوى اميرمؤمنان عليهالسلام خلاف سنّت نبوى است؛ چرا كه از قطعيّات تاريخ است كه چون ابوبكر و عمر به خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتند، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله دست رد به سينه آنها زد و از آن دو روى گرداند.[5] در حقيقت رسول الله صلى الله عليه وآله با اين عملِ خود به آنها فهماند كه ميان شما و دخترم فاطمه عليهاالسلام هيچگونه تناسب و شأنيّت سِنّى، دينى، ايمانى، اخلاقى، نَسبى، حَسَبى و… وجود ندارد.
ب) نابرابرى هاشمى و غير هاشمى
مَقْدسى حنبلى به نقل از احمد بن حنبل مى نويسد: از احمد بن حنبل نقل شده كه غير قُرَشى، كفو و همتاى قُرشيه نيست و غير هاشمى، كفو و همتاى هاشميه نيست؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: «خداوند مرا از كَنانه از نسل اسماعيل و از ميان كنانه، قريش را و از ميان قريش، بنى هاشم را و از ميان بنى هاشم، مرا برگزيد».[6]
جالب توجه است كه حتى خليفه دوم نيز كفو و همتا بودن نسبى را شرط ازدواج مى داند. سرخسى حنفى، از بزرگان اهل سنّت، در اين باره مى نويسد: از عمر روايت شده كه مى گفت: من از ازدواج زنان جلوگيرى مى كنم، مگر اينكه همتاى او باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج، همتا بودن معتبر است.[7]
آيا با توجّه به فرض مورد بحث كه امكلثوم دختر حضرت فاطمه عليهماالسلام باشد، مى توان نَسَب خليفه دوم را با نَسَب دختر حضرت زهرا عليهاالسلام مقايسه كرد؟ آيا اين دو (امكلثوم با خليفه دوم) هم كفو و همتا بودند؟
ج) عدم تناسب ازدواج مرد شصت ساله[8] با دختر نابالغ[9]
رعايت تناسب سِنّى يكى از مسائلى است كه بايد در ازدواجها رعايت شود، حتى خود خليفه دوّمِ اهل سنّت نيز با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بود؛ چنان كه سعيد بن منصور مى نويسد: زن جوانى را نزد خليفه دوم آوردند كه پيرمردى با او ازدواج كرده بود و آن زن، شوهر پيرش را كشته بود. جناب خليفه پس از آنكه دستور حبس زن را داد، به مردم گفت: اى مردم، از خدا بترسيد! مرد بايد با زنى ازدواج كند كه هم سنّ و سالِ خودش باشد و زن نيز بايد با مردى ازدواج كند كه هم سنّ و سال اوست.[10]
سئوال: از نظر سِنّى، چه تناسبى بين امكلثوم نابالغ و جناب خليفه شصت ساله وجود داشت؟
د) عدم صلاحيت اخلاقى
صلاحيت اخلاقى نيز شرط هر ازدواج است كه همه عقلا به آن پاى بند هستند. طبيعى است كسى دختر نازدانه خود را به فردى بداخلاق و عبوس نمى دهد. از سوى ديگر، تندخويى هاى عمر با مردم به ويژه با خانواده خودش مشهور و روشن بود تا جايى كه همين موضوع باعث ناكامى وى در بسيارى از خواستگارى ها شده بود. دو نمونه آن را نقل مىكنيم:
1. خوددارى دختر عُتبه از ازدواج با خليفه دوم
مطابق نقل بسيارى از تاريخ نويسان، پس از مرگ يزيد بن ابوسفيان، جناب خليفه از همسرش، اُمّ امان (دختر عُتبه)، خواستگارى كرد. وى نپذيرفت و علّت آن را چنين بيان كرد: عمر بن خطاب، عبوس و ترش رو وارد منزل و عبوس خارج مى شود. درِ خانه را مى بندد (اجازه بيرون رفتن به همسرش نمى دهد) و خيرش (رسيدگى به همسر) اندك است.[11]
2. خوددارى ام كلثوم دختر ابوبكر از ازدواج با عمر
طبق نقل ابن عبدالبرّ، ام كلثوم، دختر ابوبكر، به خواهرش عايشه[12] گفت: تو مى خواهى من به ازدواج كسى درآيم كه تندخويى و سختگيرى او را در زندگى مى دانى؟ به خدا سوگند اگر مرا به اين ازدواج وادار كنى، كنار قبر پيامبر صلى الله عليه وآله مى روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فرياد مى كشم.[13]
سؤال: چگونه ممكن است اميرمؤمنان عليهالسلام اين تندخويى هاى خليفه دوم را ناديده گيرد و دخترى از همسرش، حضرت فاطمه عليهاالسلام، را به ازدواج او درآورد؟
[1] . ذخائر العقبى، ص169؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص463.
[2] . سيره ابن اسحاق، ص248.
[3] . مناقب على بن ابى طالب، ابن مغازلى، ص135؛ المعجم الكبير، ج3، ص45؛ السنن الكبرى، ج7، ص64.
[4] . مجمع الزوائد، ج8، ص216؛ استجلاب ارتقاء الغُرَف، ج1، ص404.
[5] . الصواعق المحرقة، ج2، ص471؛ صحيح ابن حبان، ج15، ص399.
[6] . الكافى فى فقه الامام المُبجَّل، ج3، ص31.
[7] . المبسوط، ج4، ص196.
[8] . تاريخ الاسلام، ج3، عهد الخلفاء الراشدين، ص284؛ المعجم الكبير، ج1، ص68؛ تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص476.
[9] . تاريخ طبرى، ج3، ص270؛ العقد الفريد، ج6، ص89؛ البداية والنهاية، ج7، ص157.
[10] . سنن سعيد بن منصور، ج1، ص243، ح809؛ تاريخ المدينة المنوّرة، ج2، ص769.
[11] . انساب الاشراف، ج3، ص260؛ البداية والنهاية، ج7، ص139؛ تاريخ طبرى، ج2، ص564.
[12] . عايشه با اين ازدواج موافق بود و ارادت عميقى به عمر داشت و ذكر او را زينت بخش هر مجلسى مى دانست: «زَيِّنُوا مَجالِسَكُمْ بِذكْرِ عُمَر» تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص380؛ منهاج السنّة، ج6، ص54.
[13] . الاستيعاب، ج4، ص1807.

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ كلثوم(قسمت دوم)
سه شنبه 95/12/17
به فراموشى سپردن جسارتهاى خليفه دوم نسبت به اهل بيت عليهمالسلام
جسارتهايى مانند جلوگيرى از نگاشتن حديث نبوى (حديث دوات و قلم)،[1] غصب خلافت، هجوم به بيت فاطمه عليهاالسلام[2] و آتش زدن آن[3] و… از خليفه اوّل و دوم سر زد كه باعث شد پاره تن پيامبر صلى الله عليه وآله حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام تا آخرين روزهاى حيات ملكوتى خويش از خليفه اوّل و دوّم ابراز نارضايتى كند؛ چنانكه پس از هجوم به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام و ماجراهاى پيش آمده به آن دو اجازه ورود نداد. آنگاه نزد اميرمؤمنان عليهالسلام رفتند و از او خواستند كه نظر حضرت فاطمه عليهاالسلام را طلب كند. حضرت امير عليهالسلام ايشان را نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام برد. چون نزد حضرت صدّيقه عليهاالسلام نشستند، حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت: خدا و ملائكه را شاهد مىگيرم كه شما دو نفر مرا به غضب آورديد و مرا راضى نكرديد. آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به ابوبكر گفت: «وَاللّهِ لأََدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ فى كُلِّ صَلاةٍ اُصَلّيها؛ به خدا سوگند! در هر نمازم تو را نفرين خواهم كرد».[4]
[1] . بخارى اين حديث را در شش جاى كتاب خود نقل كرده است؛ از جمله: صحيح بخارى، كتاب المغازى، باب 84، ح4 و ح5؛ كتاب المرضى، باب 17، ح1؛ كتاب العلم، باب 39، ح4؛ كتاب الجهاد والسِّيَر، باب 175، ح1؛ كتاب الجزيه، باب 6، ح2.
[2] . العقد الفريد، ج4، ص242؛ المصنّف، ج7، ص433، رقم 37034.
[3] . انساب الاشراف، ج1، ص586؛ العقد الفريد، ج5، ص13. او خليفه دوم با پارهاى از آتش پيش آمد تا خانه را بر سر اهلش آتش بزند.
[4] . الامامة والسياسة، ج1، ص33.

اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّ كلثوم(قسمت اول)
دوشنبه 95/12/16
اهداف جاعلان شبهه ازدواج خليفه دوم با امّكلثوم
پاسخ به شبهات، از گذشته هاى دور مورد توجه علماى شيعه بوده است و در اين زمينه كتابها، مقاله ها و رساله ها به زيور طبع درآمده است؛ امّا آنچه كمتر مورد توجه قرار گرفته، بررسى و شناخت آسيب هايى است كه شبهات بر عقايد مسلمانان وارد مى كنند؛ از جمله در شبهه معروف «ازدواج خليفه دوم با ام كلثوم»، اين پرسش مطرح مى شود كه اهداف جاعلان اين روايت چه بوده است؟
1. اثبات رابطه محبت آميز بين خليفه دوّم و اميرمؤمنان حضرت على عليهالسلام
سازندگان و ترويج دهندگان اين ازدواج، مى خواهند ثابت كنند كه بين خليفه دوم و اميرمؤمنان عليهالسلام رابطه اى محبت آميز برقرار بوده است؛ چرا كه اين ارتباط آن قدر محبت آميز بوده تا
جايى كه آن حضرت حاضر مى شود دختر خود را به تزويج خليفه دوم درآورد!
پاسخ:
الف) پاسخ قرآنى
حضرت لوط عليهالسلام به قوم خود كه در پى كار زشت لواط با مهمانان آن حضرت بودند، فرمود: «قالَ يا قَوْمِ هؤلاءِ بَناتى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»[1]؛ «اى قوم من، اينان دختران من اند [كه مى توانيد با آنها ازدواج كنيد]، آنان براى شما پاكيزه تر هستند».
حضرت لوط عليهالسلام به آنها پيشنهاد ازدواج با دخترانش را داد تا راه فسق و فجور امّت خود كه به اين كار بسيار زشت عادت كرده بودند، مسدود كند و آنها را وادار سازد كه از اين عمل شنيع دست بردارند.
اگر قوم حضرت لوط عليهالسلام پيشنهاد او را مى پذيرفتند، آيا اين ازدواج نشانه محبّت ميان آنها بود؟ يا اينكه حضرت لوط عليهالسلام با اِكراه و به هدف پاكسازى قوم خود و هدايت آنان چنين پيشنهادى داد؟ بنابراين انگيزه ازدواج، هميشه مِهر و محبّت نيست، بلكه دليل هاى ديگرى همچون حفظ و نگهدارى اصل دين و هدايت جامعه به اصلاح و پاكسازى نفْس، باعث مى شود كه با اجبار و اكراه ازدواج رخ دهد.
ب) پاسخ تاريخى
اوّلين راويان اين حديث، رُوات اُموى بوده اند كه هدفشان از جعل اين روايات، اثبات رفاقت و مودّت ميان اميرالمؤمنين حضرت على عليهالسلام و خليفه دوم نبوده است. رُوات اُموى و خلفاى بنى اميّه همان كسانى بودند كه روى منابر به تفسيق و تكفير[2] و توهين و لعن[3] اميرمؤمنان حضرت على عليهالسلام مى پرداختند. از اين رو اثبات علاقه مندىِ آن حريفِ تكفير شده به خليفه دوم موضوعى نبود كه از نظر راويان اُموى، امرى مثبت تلقى شود. بنابراين هدف راويان كذّاب اُموى از جعل اين داستان «مورد اهانت و تمسخّر و تحقير قرار دادن اميرالمؤمنين حضرت على عليهالسلام» و «لكّه دار كردن كرامت خاندان ابوطالب عليهالسلام» بوده است.
[1] . سوره هود، آيه 78.
[2] . معاويه در آخر خطبه نمازِ خود مى گفت: خدايا، ابوتراب در دين تو [نعوذ باللّه] ملحد شده و مردم را از راه تو بازداشته است؛ پس تو او را به شدّت لعنت كن و به عذابى دردناك عذابش نما (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص56).
[3] . غزالى نقل مى كند: عموم مردم به مدّت هزار ماه يعنى حدود 83 سال بر روى منابر به اميرالمؤمنين على عليهالسلام دشنام داده اند (سرّ العالمين، المقالة الرابعه، ص20). عامر بن عبدالله بن زبير مى گويد: بنى اميّه هفتاد سال بر روى منابرشان على را لعن كردند، ولى خداوند پيوسته بر مقام و فضيلتِ على[ عليهالسلام] می افزود (ربيع الابرار، ج2، ص186).

درختکاری در قرآن وروایات
یکشنبه 95/12/15
درخت از نگاه قرآن
درخت یکی از آفریدههای شگفتانگیز خداوند است که دقت در آن قدرت لایزال الهی را به تصویر میکشد. در قرآن کریم وجود درختان بهعنوان نشانه الهی مطرح میشود که میتواند قدرت پروردگار را در خلق چنین ارگانیسم پیچیده یا از یک بذر و نهال کوچک نشان دهد. در آیه 60 سوره نمل در رابطه با درخت آمده است: «أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ؛ [آیا آنچه شریک مىپندارند بهتر است] یا آن کس که آسمانها و زمین را خلق کرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد پس بهوسیله آن باغهاى بهجتانگیز رویانیدیم کار شما نبود که درختانش را برویانید آیا معبودى با خداست [نه] بلکه آنان قومى منحرفند».
همچنین در آیه 10 و 11 سوره نحل در رابطه با درخت آمده است: «یُنبِتُ لَکُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالأَعْنَابَ وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ در این کار رحمت و قدرت الهی برای اهل فکرت پدیدار است».
در آیه 71 و 72 سوره واقعه نیز جهت نمایان کردن قدرت خداوند آمده است: «فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ؛ آیا آن آتشى را که برمیافروزید ملاحظه کردهاید آیا شما [چوب] درخت آنرا پدیدار کردهاید یا ما پدید آورندهایم» و نیز در آیه 68 سوره نحل خداوند قدرت خود را در رفتار زنبور عسل در کوهها و درختان نشان میدهد و میفرماید: «وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ؛ و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [=الهام غریزى] کرد که از پارهاى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست میکنند خانههایى براى خود درست کن».
تمامی مخلوقات خداوند به تسبیح و ذکر حمد الهی مشغولند. درختان نیز بهعنوان دستهای از مخلوقات بهطور مداوم به تحمید الهی مشغولند، بهطوری که در بسیاری از آیات قرآن به تسبیح و سجده درختان اشاره شده است. برای مثال خداوند متعال در آیه 6 سوره الرحمن میفرماید: «وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ؛ و بوته و درخت چهرهسایانند».
همچنین در آیه 18 سوره مبارکه حج بیان شده: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ…إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ؛ آیا ندانستى که خداست که هرکس در آسمانها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده میکنند و بسیارىاند که عذاب بر آنان واجب شده است و هر که را خدا خوار کند او را گرامیدارندهاى نیست چرا که خدا هر چه بخواهد انجام میدهد».
در آیات 24 تا 26 سوره ابراهیم میخوانیم: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ؛ آیا ندیدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد و خدا مثلها را براى مردم مىزند شاید که آنان پند گیرند و مثل سخنى ناپاک چون درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد».
همچنین در آیه 35 سوره مبارکه نور نیز میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛ خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشهاى است آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى افروخته میشود… داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن چراغی روشن باشد و آن چراغ میان شیشهای که تلألو آن گویی ستارهای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون که با آنکه شرقی و غربی نیست، شرق و غرب بدان فروزان است.
در آیه 60 سوره اسراء بیان شده: «وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا کَبِیرًا؛ و [یاد کن] هنگامى را که به تو گفتیم بهراستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایى را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم مىدهیم ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمىافزاید».
درختکاری در سیره ائمه معصومین(ع)
دین مبین اسلام برای آنکه اهمیت درختکاری را برای مسلمانان صدر اسلام و پس از آن، ملموستر بیان کند، کاشت درخت قابل محصول را نوعی صدقه معرفی میکند.
در منابع روایی اسلام، قطع درختان بهشدت منع شده است، اهمیت این مسئله بهحدی است که رسول خدا(ص) همواره به رزمندگان اسلام سفارش میکردند، تا در صورت پیروزی بر دشمن، نکاتی را مدنظر قرار دهند که یکی از آنها پرهیز از قطع درختان بود.
رسول خدا(ص) در مورد درختکاری و اهمیت آن فرمود: «کسیکه درختی بکارد خداوند نیز برای او در بهشت درختی میکارد و نیز فرمود: «کسیکه درختی بکارد یا چاهی حفر کند یا زمین مردهای را زنده کند، پس از جانب خدا و رسول(ص) پاداش نصیب او میشود».
امام حسن(ع) فرمود: «نخل و درخت برای خانواده درختکار، برکت است و برای بازماندگان پس از آنان نیز اگر شکرگزار خداوند باشند نیز برکت است».
رسول اکرم(ص) فرمود: «هر کسیکه درختی بکارد و درخت میوه دهد، خداوند به اندازه میوههای آن درخت به او ثواب میدهد».
رسول اکرم(ص) فرمود: «هر کسی چیزی بکارد، هیچ انسان و یا مخلوقی از آن نمیخورد، مگر اینکه برای کسی که آنرا کاشته صدقه میباشد».
امام عزلتنشینی که در طول 25 سال 60 هزار نخل کاشت
حضرت علی(ع) در بیست و پنج سال عزلت و خانهنشینی، به حفاری قنات و درختکاری مشغول بودند و شصت هزار نخل کاشتند و امام صادق(ع) فرمود: شش چیز است که مؤمن پس از مرگ خود از آن سود میبرد، فرزند صالح که برایش آمرزش خواهد، قرآنی که خوانده شود، چاه آبی که بکند و درختی که بکارد و صدقه آبی که جاری سازد و روش نیکی که از آن پیروی شود.
در روایتی دیگر از پیامبر گرامی اسلام(ص) تأکید بر درختکاری را شدت میبخشد و با لحن خاص بدان اهتمام میورزد و طبق حدیثی حضرت میفرماید: اگر عمر جهان پایان یابد و قیامت برسد و یکی از شما نهالی در دست داشته باشد چنانچه به قدر کاشتن آن فرصت باشد باید فرصت را از دست ندهد و آن را بکارد و در روایت دیگری امام صادق(ع) میفرماید: خداوند درخت را برای انسان آفریده از اینرو درخت بکارید، آن را آبیاری کنید و در حفظ آن بکوشید، علاوه بر روایات فراوانی که در تشویق به درختکاری نقل شده است، کاشت درخت را میتوان از اعمال صالح قرار داد و آن را از مصداقهای روایات و آیاتی که به آن تأکید کردند دانست.
در روایتی امام صادق(ع) فرمود: مؤمن پس از مرگ از شش خصلت سود میبرد؛ فرزند صالح که برایش آمرزش بطلبد، قرآنی که خوانده، چاه آبی که حفر کرده و درختی که کاشته است و …، به همین منظور در اسلام میان امور مربوط به زندگی انسان و پیوند انسان با خداوند رابطه تنگاتنگی وجود دارد و عملی که بهطور کامل نیازهای زندکی آدمی را برمیآورد اگر به قصد قربت انجام گیرد عبادت محسوب میشود و آدمی را به خداوند نزدیک میکند پس میتوان گفت درختکاری و کشاورزی نیز در زمره چنین اعمالی هستند.
منبع:akefoon.ir

آيا به پولى كه انسان براى ازدواج ذخيره كرده، خمس تعلق مى گيرد؟
یکشنبه 95/12/15
******آيا به پولى كه انسان براى ازدواج ذخيره كرده، خمس تعلق مى گيرد؟
********امام، سيستانى، مكارم: خمس دارد. (امام ، استفتا ئات ، ج 1، س 24 ؛ مكارم ، استفتا ئات ، ج 2 ، س 516 ؛ سيستانى ، sistani.org، خمس ، ش 8)
********فاضل: چنانچه بدون پس انداز نمى تواند در آينده ازدواج كند، خمس ندارد.(فاضل ، جامع المسائل ، ج 1، س 748)
********خامنه اى: اگر براى تهيه هزينه هاى ازدواج درآينده نزديك (مثلاً تا سه ماه پس از سال خمسى) پس انداز شده باشد و با پرداخت خمس آن، نتواند آنها را تهيه كند، خمس ندارد.(خامنه اى ، اجوبة ، س978)